صفحات: 1 ... 16 17 18 ...19 ... 21 ...23 ...24 25 26 ... 48

  جمعه 15 بهمن 1395 21:53, توسط   , 49 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

به یاد مدافعان وطن و حرم و غواصان عشق …. 

فرقی نمی کند چگونه اسمانی شوی در دمشق و خان طومان یا خفته در اروند یا در جدال آوار خاک و اتش .. ..

مهم شهادت است که اگر لایقش شوی همه جا نصیبت میشود .. حتی اینجا در تهران … 

ل. امامی

http://azari1996.kowsarblog.ir/?p=326946&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 15 بهمن 1395 21:37, توسط   , 60 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, طنز

مورچه را با دو انگشتش برداشت و با بی رحمی جلاد گونه ای آن را چرخاند و له کرد و به کناری پرتاب کرد،

من هم با چهره ای اندوهناک نگاه می کردم.

وقتی متوجه غم و اندوه چهره ام شد گفت: یعنی تو مورچه ها را نمی کشی؟

گفتم: نه من بهشون سَم می دهم؟!!

روشنگ دختری لر

http://dokhtarelor.kowsarblog.ir/?p=325848&more=1&c=1&tb=1&pb=1

 

  جمعه 8 بهمن 1395 19:08, توسط   , 101 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

جهان ما از دوری رخ زیبایت و از دوری صفای گرم وجودت به عصری یخبندان تبدیل شده است . . .

باز بر آسمان سرد و کولاک ما بتاب تا جوانه های جوانان این زمین، سر از زیر این زمستان بی روح برگیرند

و با تشعشع انوار هدایتت جامه ی بهاری بر تن کنند . . .

تا شاید دوباره رخ گل و آواز بلبل را بر این کره خاکی نظاره گر باشیم . . .

ای خورشید پنهان

از پشت ابرهای تاریک و رعد آسای این زمستان بی رنگ، رخ بنما،

که شکوفه های بهاری بسی دلتنگ نوازش دستان پر مهرت شده اند . . .

من روشنک در اندیشه پروازم

http://dokhtarelor.kowsarblog.ir/?p=325281&more=1&c=1&tb=1&pb=1

 

  جمعه 8 بهمن 1395 19:00, توسط   , 450 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

سوار ماشین شدم  که بروم سرکار ، یک نفر عقب نشسته بود و من هم برای این که راحت باشم جلو نشستم ، توی راه دوتا خانم هم سوار شدند ، بعد از  چند دقیقه ای که گذشت یکی از خانم ها کرایه اش را داد و گفت : آقا همین جا پیاده میشم .

 راننده پول را از خانم گرفت و نگاهی به پول انداخت و گفت : من پول خرد ندارم خانم .

 خانم جوان هم کیفش را نکاه کرد و گفت : آقا من هم پول خرد ندارم .

 راننده دیگر چیزی نگفت و نگه داشت ، خانم جوان  از ماشین پیاده شد و سر خم کرد تا شاید راننده بقیه پولش را بدهد، اما با کمال تعجب ماشین به راه افتاد و خانم جوان با چشم حرکت ماشین را دنبال کرد .

 من داشتم از آینه بقل به او نکاه می کردم ، چهر ه اش نشان می داد که ناراحت شده است .

 ناراحتی یک رهگذری که دیگر شاید او را نبینم  خیلی ناراحتم کرد . با خودم فکر کردم چرا این آقا بقیه پولش را نداد ، در حالی که می توانست یکی از هزار تومانی ها را پس دهد و بعد بگوید پول خرد ندارم . اما شاید فکر کرده که او زیاد ضرر نمی کند ولی خودش اکر قرار باشد به هر کسی که پولش خرد نیست ببخشد در روز کلی ضرر می کند

 ولی باز هم اینها جوابی برای چهره ناراحت و ناراضی یک مسافر نیست . 

نمیتوانستم خودم را قانع کنم که یک نفر به همین راحتی حق دیگری بخورد ولو کم باشد ، به خودم گفتم ؛ کاش این آقا متوجه بود که این کار مال حلالش را  مخلوط به حرام می کند و مال حرام یعنی …

 وای خدایا نه ! این راننده بیچاره هم زحمت کش است چرا متوجه نیست که برکت را خدا به مال انسان می دهد . مال کم باشد ولی با برکت هزار بار بهتر از مال زیاد بی برکت است .

 خلاصه از ماشین پیاده شدم و ناراحت راننده ای زحمت کش بودم که حواسش به مسافران کنار خیابان خیلی بیشتر از حلال و حرام مالش بود . برای دلداری به خودم گفتم آخر وقتی پول خرد نیست راننده چه کند با این همه هزینه های سرسام آور  ، اگر ماشینش خراب شود میدانی چقدر باید خرج کند .

 نه ! نمی شود اینها هم دلیل برای بی تفاوتی نسبت به لقمه ای که می خوریم نیست ، اما واقعا من چه کار می توانم کنم ؟ 

آن خانم جوان که رفت ، این راننده هم که رفته و بدنبال روزی گاز و ترمز را فشار می دهد تا زورش به گازهای بدون ترمز زندگی برسد . ولی یک راه هست و آن این است که خودم را آماده کنم برای وقت هایی که راننده ای به من گفت پول خرد ندارم ، با رضایت و بدون اخم گویم : اشکالی ندارد ……

عبدی متین

http://blog69.kowsarblog.ir/?p=324717&more=1&c=1&tb=1&pb=1

کلیدواژه ها: طلبه نوشت, مال حلال, گذشت
  شنبه 2 بهمن 1395 23:48, توسط   , 214 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

سلام بر آتشنشانان غیور مرد ایرانی

 

 الف: نماد آب و آتش      / تاء: نماد تمنای زندگی   / شین:نماد شورو شوق نجات

نون: نماد نجات بی منت  / شین: نماد شادی و شهامت  / الف: نماد ایثار گری/  نون: نماد نور و آتش

 

ای آتشنشان غیور مرد ایرانی تو همیشه میان شعله های سرکش و خشمگین جان بر کف، شبانه روز تلاش بی وقفه می کنی تا همه ی خانواده های ایرانی سرفرازانه سر بر بالین بگذارند. تو مهربان ترین و باغیرت ترین آشنایی هستی که به یاری امیدهایی شتابی که تا خاکستر شدن زمانی بیش فاصله ندارند.

لحظه ای تحمل شعله های سرکش آتش در توان ما نیست وقتی نامی از تو در میان نباشد اما با وجود تو شعله های مغرور و سرکش قد خم می کنند.

تو همیشه با کوششی وصف ناپذیر در تلاشی تا جان انسان ها را نجات دهی و لبخند را برلبانشان بنشانی

اما امروز مرد آتش خود گرفتار آتش خشمگین و بی رحم شده و در زیر آوار گرفتار گشته است .

نمره شما آتشنشانان با شهامت و شجاع و ایثارگر بیست است.

حادثه ی دردناک و غم بار آتش سوزی و فروریختگی ساختمان در مرکز شهر تهران غم را در قلب ها ی ما نشاند.

اجرکم عندالله

شما همیشه باعث افتخار بوده و هستید.

لباس شهادت بر قامتتان مبارک.

 

  رقیه حاتمی

http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=323048&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1 ... 16 17 18 ...19 ... 21 ...23 ...24 25 26 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • شمیم
  • زهرا پورپيرعلي