صفحات: 1 ... 17 18 19 ...20 ... 22 ...24 ...25 26 27 ... 48

  جمعه 1 بهمن 1395 23:45, توسط   , 245 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

هرچه دنیا رو به سیاهی و تباهی میرود همواره وجود و طینت آنانی که در این لحظات سخت و طاقت فرسای"آخرالزمان"میکوشند تا دل در گرو تعهد و آرامش"عیال الله” گذاشته و لبخند رضایت را بر لبهای امام زمان و رهبرشان(روحی فداهما)بنشانند،پاک ترین و بی الایش ترین است…

دوباره در کنار ثانیه های زمان شجاعت مردان غیرتمند ایرانی به تصویر کشیده شد؛

این بار"ایثار"در لحظه های جانفشانی و تلاش های بی وقفه ی مردانی تجلی یافت که کوشیدند تا اتش سر به"پلاسکو"کشیده را"بنشانند"؛این بار"عشق"در لحظه هایی رقم خورد که"اتش نشانان تهران"همه ی هستی شان را در راه تعهد و دلدادگی نسبت به جان و مال “مردم” سرزمینشان بر کف دست گرفته و زیر اوار ساختمان پلاسکو جان باختند…

این ساختمان گرچه از هم گسست و ما را عزادار فقدان عزیزانمان کرد اما سببی شد تا معبر شهادت برای لایقترین و هنرمندترین مردان عرصه ی اتش نشانی باز شده و از ماندن در میان اواری چنین عظیم،پر و بالی عظیم تر بیابند و مسیر اسمان را طی کنند…

غم از دست دادن مردان مرد اتش نشانمان انچنان شعله ای در جانمان افروخته که با گذشت هیچ روز و ماه و سالی فرو نخواهد نشست.

بی تردید انان که در این سانحه جانبازی کردند و خداوند برکت وجودشان را از این دیار و مردمانش نگرفت شهدای زنده اند…

از درگاه خداوند متعال عاجزانه"صبرجزیل"برای خانواده و نزدیکان"شهدای اتش نشان"همچنین جان باختگان این رویداد؛و “سلامتی"را برای بازماندگان این واقعه ی غم بار مسئلت داریم..

تنها زائر قبر بی نشان

http://ghasreshirin.kowsarblog.ir/?p=322854&more=1&c=1&tb=1&pb=1

 

  جمعه 1 بهمن 1395 23:38, توسط   , 76 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

چشمم به زیر نویس صفحه تلویزیون خیره می شود و قلبم در زیر آوارهای پلاسکو می تپد.
اشکهایم را پشت پنجره پلک هایم محبوس می کنم تا سدی برای دو دیده ام نباشد.
دیده هایم را را لازم دارم، می خواهم وقتی که از میان شعله ها بیرون می آیی به لبخندت بنگرم و به صدای نفس هایت گوش دهم.
برگرد و کلاه قرمزت را بر سر بگذار و بیا.

 

من روشنک در اندیشه پروازم

http://dokhtarelor.kowsarblog.ir/?p=322819&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 24 دی 1395 23:21, توسط   , 210 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

بهم زنگ زد و گفت: خانم من می خواهم امسال جهشی درس بخوانم، شما می دانید که باید چه کاری انجام بدهم؟ گفتم: نه فاطمه جان می پرسم بهت خبر می دهم. برایش زنگ زدم مدیر مدرسه سابق ام و پس از پیگیری، متوجه شدم فاطمه خانم فرصت برای جهشی درس خواندن ندارد؛ اگر بخواهد باید این تصمیم را برای سال بعد عملی کند. کلاس چهارم بود و می خواست پنجم را هم جهشی بخواند. می دانستم اتفاقی افتاده که این تصمیم را گرفته اما نمی دانستم چه اتفاقی؛ یعنی پدر و مادرش ازش خواسته اند؟ بعید می دانم.

هفته بعد وقتی همه بچه ها رفتند گفتم: فاطمه چرا می خواستی جهشی درس بخوانی؟گفت: می خواهم جهاد علمی کنم، به خاطر امام خامنه ای…

هفته قبل تر یک فیلم از بیانات حضرت آقا برای فاطمه و دوستانش گذاشتم و نکته برداری اش کردیم. قسمتی از بیانات در مورد علم بود، این که آمریکا چون علم دارد به همه زور گوید و…

فاطمه با تحلیل خودش به این نتیجه رسیده بود که اگر بخواهد جهاد علمی کند باید جهشی درس بخواند و بسیار هم مصمم بود، بدون اینکه من اسمی از جهشی درس خواندن ببریم.

“آقا! عشق و محبت به تو***به قله ها می کشاند ما را”

روشنک دختر لر

http://dokhtarelor.kowsarblog.ir/?p=317902&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 17 دی 1395 22:48, توسط   , 251 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

هیچ به حال آنها فکر کرده اید که بعد از رفتن عزیزشان چه حال و روزی دارند

و چه پنج شنبه هایی که میرسد و آنها بی قرارند

چه جمعه هایی که دیگر یار و دلدار ندارند

به همسران شهیدان فکر کرده اید

بعضی از آنها حتی 25 سال سن هم ندارند بعضی تازه متاهل شده اند

وای وای وای فکرش هم آدم را دیوونه میکنه

بعضی چقدر وقتی فهمیدند همسرشان باردار است خوشحال شدند اما نتوانستند حتی لحظه ای دلبندشان را ببینند

فکرش را کنید بعد حالا بگویید ما برای این شهدا چه کردیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فقط دلشان را خون کرده ایم …………….

نمیدانید همسر شهید سهیلی چه حالی دارد چه گریه هایی میکند و من فقط میبینم و اشک میریزم

همسر شهید جواد آرمش چه حالی دارد تازه چهار ماه بود که طعم متاهل بودن را چشیده بود

آن هم دو هفته یکبار که ناگهان گفتند جواد شهید شده و تو دیگر تنها شدی

یا فاطمه الزهرا با دل های بی قرارشان چه کنم چه به آنها بگویم ………….

دوستان امشب بی قرار یارند چشم انتظار یارند چه بگویم چه جوابشان را بدهم ………………………

امشب نفسم بالا نمی آید خیلی حرف ها دارم اما چگونه بگویم

میشنوم حرف میزنم تا آنها را آرام کنم که ناخوادآگاه به خودم می آیم میبینم خودم بی قرار شده ام

و صورتم غرق در آب اشک چشمانم است چه کنیم چه کنیم

چه روزهای سختی چه ساعت های دلتنگی سختی خدایا کمکمان میکنی .

دوستان دعا کنید . دعاهایتان را برایمان بگویید دعاهای زیبا و زمستانی .

ساجدین (ندای صلح و حقیقت)

http://sajedin.kowsarblog.ir/?p=316849&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 10 دی 1395 21:30, توسط   , 76 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

خدایا! با تو که حرف میزنم، عطر خوش تو در اتاقم

می پیچد،پرده ها به رقص در می آید

آسمان اتاقم پر از ستاره می شود و ماه در دهانم هزار تکه می شود…..

معبودا!

تنها برای تو اعلان عاشقی می کنم….

تنها تویی که این همه به من نزدیکی….

و تنها تویی که می توانی بدون در زدن وارد قلبم شوی!

یک لحظه نگاهت را از من برداری کار من تمام است!

آرام دل

http://azari1996.kowsarblog.ir/?p=312344&more=1&c=1&tb=1&pb=1

کلیدواژه ها: برای تو, دلنوشته, مناجات

1 ... 17 18 19 ...20 ... 22 ...24 ...25 26 27 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • عظيمه رحيميان
  • زهرا پورپيرعلي