صفحات: 1 ... 24 25 26 ...27 ... 29 ...31 ...32 33 34 ... 48

  شنبه 27 شهریور 1395 01:43, توسط   , 61 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, شعر

ای دلت سکوت مهر

ای لبت تبسمی شاد

 

با من سخن بگو ، تا عرصه وجود

از بیکران عشق ، تا باور وجود

 

از پهنه قیام ، تا وسعت ظهور

آیا تو میدانی ، بی تو چه می خوانم ؟

 

ای از تبار مهر در ابتدای عشق

ای از طلوع نور ، در پهنه ظهور

 

با من کلامی گو

با من سخن بگو

 

خ. هوشمند نژاد

http://blog69.kowsarblog.ir/?p=266669&more=1&c=1&tb=1&pb=1#comments

  جمعه 19 شهریور 1395 00:37, توسط   , 172 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

جلوی تلویزیون خوابیده بود یکدفعه مادرش حرفی زد که عصبانی شد وبا پا محکم به شیشه میز تلویزیون کوبید.شیشه میز خورد شدانگار خودش بیشتر از ما ازشکستن شیشه تعجب کرده بود.

دختر آرامی بود .به ندرت عصبانی می شد. همه از حسن اخلاق و رفتارش تعریف می کردند, اما مدتی بود که رفتارش تغییر کرده بود.گاهی خیلی ناگهانی عصبانی می شد. اگر چیزی دم دستش بود پرت می کرد.

از رفتارهایش خیلی تعجب کرده و ناراحت بودم. مدتی در رفتارها و دوستانش دقیق شدم. مساله تازه ای اتفاق نیفتاده بود, فقط یک فیلم بود که علاقه عجیبی به دیدن آن داشت وهر وقت آنراتماشا می کرد من از جلوی تلویزیون بلند می شدم .اصولا علاقه ای به دیدن فیلم های بزن وبکش نداشتم.

حالا دیگر هر وقت زمان تماشای آن فیلم می شد, تلویزیون را خاموش می کردم یا شبکه راعوض می کردم. اوایل از من ناراحت می شد واعتراض می کرد. ولی کم کم عادت کرد و دیگر نه آن فیلم رادنبال کرد نه رفتارهای پرخاشگرانه اش را.

کوثر ولایت

http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/?p=264553&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 12 شهریور 1395 12:22, توسط   , 56 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, شعر

نمی توانم دریای جودت را به تصویر کشم ویا زلالی وجودت رادرآدینه این هفته مویه کنم

اما همین قدر میدانم ازهجرت غمی جانسوز برجانم چنگ انداخته وبی قراری عمیق مرا به ندبه می خواند.

————————————

خدایا این دلم لبریز غم شد

زفقدان گلی دریا علم شد

تمام کوچه را غم گرفته

خدایا شیعه راماتم گرفته

از:ز-میراحمدی

http://taranomegol.kowsarblog.ir/?p=261963&more=1&c=1&tb=1&pb=1

 

  جمعه 29 مرداد 1395 12:33, توسط   , 52 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

 خدایا

مرا ببخش به خاطره اینکه بارها چشم پوشی کردی ، ولی من ندیدم

صدا کردی من نشنیدم

ندا دادی من لبیک نگفتم

ودر یک کلام از رگ گردن نزدیک تری و من درک نمیکنم

پس فهم رامتعالی ساز تا بفهمم ای مهربانترین

ومتنبه شوم خوبترین ای خدای مهربانم

ز. میر احمدی

http://taranomegol.kowsarblog.ir/?p=252789&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 22 مرداد 1395 00:14, توسط پشتیبانی کوثر بلاگ   , 383 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

درراه برگشت به خانه سوارقطارمتروشدم.دختری جوان،بلندشدوپرسیدمفتح است؟نگاهی به خطوط روی نقشه کردم وگفتم نه…    .

حال وروزخوبی نداشت.پرازاضطراب واسترس بود.بلندشدورفت جلوی در.برگشت بهم گفت:مفتح اینجاست!(قصدپیاده شدن نداشت).باتبسم گفتم:آره،حواسم نبودو… .(حواس من،ناجمع ترازاوبود).

گفت:فراموشی گرفته ام،ایستگاه‌هارارد می‌شوم ودوباره برمی‌گردم.باتعجب پرسیدم چرا؟بالحن پرانزجاری ادامه داد:ازدواج کرده‌ام ولی پشیمانم؛اخلاق شوهرم خیلی خوب است،مثل فرشته است، ولی خانواده اش… . گفتم چرا؟باگریه جواب داد:مادرشوهرم مریض است وهمسرم تمام داروندارش رابه پایش ریخته.الان هم می‌گویندازشرکت تسویه کن وپول آن رابرای درمان مادرت خرج کن.درحالی که پیاده می‌شدیم وقدم زنان به سوی خط دیگرمی‌رفتیم؛مدام حرف می‌زد وبه من مجال نمی‌داد.گفتم:خب مادر است دیگر نمیشه-حرفم راقطع کردوادامه دادکه به همسرم گفته‌ام تمام طلاهایم رامی‌فروشم وشده چندمیلیون قرض می‌گیرم ولی نمی‌گذارم توتسویه کنی.

گفتم توکلت به خداباشد.دوباره شروع کردبه گریه کردن و… .واقعا متاسف شدم،تابه حال درچنین موقعیتی قرارنگرفته بودم.نمی دانستم چه کارکنم وچه بگویم.قدم‌هایم راآهسته کردم ودرحالی که به قطارنزدیک می‌شدم پیشنهاددادم که به یک مشاور مراجعه کند.واودرحالی که گریه می‌کردبامن سوارشد،ولی اشتباه سوارشده بود؛هق هق کنان پیاده شدوبدون خداحافظی رفت.دوست داشتم کمی درایستگاه بنشینم وبه درددل هایش گوش کنم ؛ولی عجله‌ی او برای رسیدن به مقصدبیشترازمن بود.دلم برای گریه‌های بی‌امانش می‌سوخت.تصویری که ازازدواج درذهنش ساخته بود فرسنگ ها باحقیقت فاصله داشت..بیشتربرای آن مردی می‌سوخت که بین دوراهی سختی قرارگرفته بود.دل بستن به کاری که آینده‌ی خودوزنش راتامین می‌کردیا تسویه وپرداخت هزینه‌های شیمی درمانی مادری که معلوم نبود بهبودمی‌یابدیانه!ویاپیداکردن راه حل دیگر،آنهم اگرممکن باشد.درعرض کمترازیک ربع نمی‌توانستم قضاوت کنم که حق باآن دختراست یانه!این ماجراناگفته ها وناشنیده‌های زیادی داشت.

ولی دیدگاه ونگرش من به این مسئله این است که آنها درمسیر یک امتحان بزرگ قرار گرفته اند.امتحانی برای مادر وخانواده اش،امتحانی برای پسر.وامتحانی برای دختری که تازه ازدواج کرده است وبایدنگرشش رانسبت به ازدواج تغییردهد.باید این رابداندکه زندگی مثل تحصیل،فصل هایی برای امتحان داردوازدواج فصلی دیگرازامتحان رابرایش گشوده است،که بایدسربلندازآن بیرون بیاید.

أَ حَسِبَ‏ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ

آيا مردم گمان كرده ‏اند، همين كه بگويند: ايمان آورديم، رها می‌شوند و آنان [به وسيله جان، مال، اولاد و حوادث‏] مورد آزمايش قرار نمی‌گيرند؟

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ‏ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ

هر كسى چشنده مرگ است و ما شما را [چنانكه سزاوار است‏] به نوعى خير و شر [كه تهيدستى، ثروت، سلامت، بيمارى، امنيت و بلاست‏] آزمايش می‌كنيم، و به سوى ما بازگردانده می‌شويد.

__________________________________

سوره عنکبوت(29)آیه 2

سوره انبیاء(21)آیه35

قلم مجازی

http://cosarbelag.kowsarblog.ir/?p=247983&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1 ... 24 25 26 ...27 ... 29 ...31 ...32 33 34 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • دهقان
  • پاییز
  • نویسنده محمدی