« برخیز زینت پدر!بوی دود .و آتش! »

آوازه

آوازه

  جمعه 29 بهمن 1395 00:11, توسط   , 467 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

خیلی تلاش کرده بودم، هر وقت پدر یا مادرم مرا می خواندند مشغول بودم و با لپ تاپم کلنجار می رفنم؛ از این وبلاگ به اون وبلاگ، از این سایت به اون سایت…

تمام سعیم را معطوف این کردم که وبلاگم جامع و کامل باشد با این وصف هنوز ته دلم اطمینانی نداشتم که آنچه باید باشد شده یا نه.

ماه محرم فرا رسیده بود؛ در دل کوچک من مثل تمام عالم شوری به پا شده بود، هر کجا را که نگاه می کردم حسین بود و حسین.

دلم می خواست من هم برای او کاری انجام دهم، کمکش کنم، آبی بیاورم، زخمی را مرهم نهم و…

اما من ناچیز کجا و یاری او کجا، ای دریغا ای دریغا ای دریغ…

وقتی فراخوان محافظین حریم زینبی را دیدم، بارقه ای در وجودم درخشید، فکری به خاطرم زد؛ یعنی می شد؟! می توانستم من هم کمکی کنم؟!!

خودکارم را برداشتم صفحه ای گشودم و چند سطری نوشتم از دل؛ دلی که می جوشید برای او، دلی که می تپید به نام او،

نامش را دست مایه دل نوشته ام کردم که نامش بهانه خلقت است.

امام حسین، امام حسین

از حسینیه دلم نوری درخشید و دست و قلمم را می برد به سوی او

شمشیر کربلایی نداشتم اما قلمی داشتم که به جای چکاچک تیغ، خش خشی بر صفحات می کرد و من که همه وجودم هوای درناهاست، این قلم برایم پر پروازی شد تا کوی دوست.

او را بر سپید رخشی سواره دیدم، 

اهل و عیالش، خواهرش، همه حلقه وار پیرامونش؛

زمزمه هایش، حرف هایش و آخرین وداعش در گوش زمانه طنین انداز: «خواهرم حیا و عفت را، دین وآئین را، حجاب و عصمت را، حرم و حریم را به تو میسپارم» و دستی بر سینه خواهر و رفت،

آه او می رود دامن کشان…

قلمم یاریم کرد تا بنویسم حدیث درد را، حدیث غربت حسین را، حدیث عفت زینب را؛ حیا و عفتی که به من ارزانی شد، هدیه کربلا، سوغات دشت بلا، تا بمانیم باحسین تا بمانیم با زینب.

دل نوشته را با عشق به او در وبلاگم نهادم

«امام حسین، امام حسین، امام حسین نبود…»

لینک دلنوشته را به فراخوان ارسال نمودم. مدتی گذشت، به همایشی دعوت شدم. همایش اختتامیه تجمع مجازی زینبیون. نمیدانستم چرا آنجا هستم.

مجلس باشکوهی بود، فعالین عرصه وبلاگ نویسی از سراسر استان دعوت شده بودند، مسئولین استانی و کشوری هم حضور داشتند.

شگفت زده شدم زمانی که مجری نام مرا جهت حضور و دریافت لوح تقدیر و جایزه خواند.

با ناباوری رقم می خورد. کنجکاو از مسئولین سوال کردم که این تقدیر برای چیست؟!!

وقتی سخن  از دلنوشته ام به میان آمد تازه فهمیدم:

«این همه آوازه ها از شه بود»

آری امام حسین بود که به من آبرو داده بود، چه زیبا تجلی نموده:

” اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره “

 

 ز.  مظفری

http://harimeasemani.kowsarblog.ir/?p=336204&more=1&c=1&tb=1&pb=1


فرم در حال بارگذاری ...

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین