موضوع: "معرفی کتاب"

صفحات: 1 2

  شنبه 25 خرداد 1398 11:32, توسط سایه   , 373 کلمات  
موضوعات: معرفی کتاب

همیشه تصور می‌کردم که تا کتاب را در دست نگیرم و ورق‌ورق صفحات کتاب را لمس نکنم نمی‌توانم با آن کتاب ارتباط خوبی برقرار کنم، اما چند روز پیش، تصمیم گرفتم این تصورم را کنار بگذارم.

به خاطر تعطیلات و کمبود وقت برای سفارش آنلاین خرید کتاب و تحویل دو روزه‌اش با پست، مصمم شدم و اپلیکیشن طاقچه را نصب کردم و کتاب مسافر جمعه را جست‌و‌جو کردم. هنوز دلم به خرید نبود اما وقتی دیدم قبل خرید می‌توانم 50 صفحه اول کتاب را مطالعه کنم، دو دلی‌ام را کنار گذاشتم و برای خرید مصمم‌تر شدم.

نسخه اصلی کتاب 23 تومان بود اما در این اپلیکیشن به دلیل حذف هزینه کاغذ، این کتاب را با 5هزار تومان تهیه کردم و به راحتی خواندمش و لذتش را بردم.

اولین تجربه‌ مطالعه با این اپلیکشن را با کتاب مسافر جمعه آغاز کردم. این کتاب زندگی پسری به نام رسول را به قلم می‌آورد که یکی‌یک دانه مادرش است و در روستای فتح آباد زندگی می‌کند. پسری که آرزو‌های بزرگی در سر دارد، اما یک شبه با یک عجولی و سر به‌ هوایی، تمام آرزوهایش را تبدیل به یک کابوس می‌کند.

یک شبه کوله‌بارش را به دوش می‌گیرد و همراه مادرش خاتون، راهی قم می‌شود تا به بهانه خواستگاری دختر خاله‌اش رضیه، قضیه دعوا با یکی از پیشکار‌های خان روستا را ماست مالی کند.
شوهرخاله‌اش حبیب با ازدواجش مخالفت می‌کند، اما از ترس برگشت به روستا و پاسبان‌ها، مادرش را به تنهایی به روستا می‌فرستد و خودش در قم به بهانه‌ی کار می‌ماند.

با یک تیر دو نشان زد، هم توانست از آن مهلکه خلاص شود و هم از سوی دیگر، مردانگی‌اش را به حبیب ثابت کرد. این‌ وسط هم، فرصت خوبی پیدا کرد، تا مهرش را به رضیه نشان دهد و دل حبیب را برای ازدواج با دخترش نرم کند.

در این داستان، حوادث جالب و خطرناکی برایش اتفاق می‌افتد که این داستان را با فراز و نشیب‌هایی همراه می‌کند.
این کتاب با قلم روان نویسنده، ذوق و نقطه قوتش برای جذب مخاطب، ارزش خواندن دارد. اگر مثل من به این‌گونه داستان‌ها علاقه دارید، کتاب را تهیه کنید و لذت ببرید.

کتاب مسافر جمعه
نویسنده: سمیه عالمی
ناشر: کتابستان
تعداد صفحات:234 صفحه.

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

  شنبه 25 خرداد 1398 11:25, توسط سایه   , 533 کلمات  
موضوعات: معرفی کتاب

کتاب «اسم تو مصطفاست» راخواندم. حس و حال این کتاب را با کتاب‌های دیگر عوض نمی‌کنم. چقدر آرامش، لابه‌لای ورقه‌های این کتاب، روح و روانم را نوازش داد. خاطرات سمیه، همسر شهید مدافع حرم، مصطفی صدر‌زاده عمق جانم را طراوت داد. کتابی که تمام خاطرات و وابستگی یک زن را به همسرش نشان می‌دهد. لحظه به لحظه، دلهره و دلتنگی را می‌توان از خاطرات سمیه لمس کرد.
بعد از به دنیا آمدن دخترشان فاطمه، این دلتنگی و وابستگی دوچندان شد. بی‌قراری های فاطمه هم، به بی‌قراری‌های سمیه اضافه شد. تاب و توان سمیه در هربار سفر مصطفی به سوریه، کم‌تر می‌شد. جانش به جان مصطفی بند بود. فاطمه بابایی بود و در نبود پدر، دلتنگی امانش را می‌برید و مثل تبی در جان کوچکش نمایان می‌شد. اما هیچ‌یک از این‌ها نتوانست مصطفی را از ایمان و اهدافش دور کند.
عاشق خانواده‌اش بود، اما دغدغه‌اش بزرگ‌تر از این حرف‌ها بود. همیشه می‌گفت: مرد باید کارهای بزرگ و مردانه کند. سمیه هم به خاطر علاقه‌ای که به او داشت، هیچ وقت مانع پیشرفتش نشد.
فرزند دوم‌شان در راه بود، پزشکان گفتند که مشکل ذهنی خواهد داشت. مصطفی خوابی می‌بیند و به سمیه می‌گوید: خیالت راحت؛ پسرمان محمد علی سالم به دنیا می‌آید، اما باید یک روزی در راه خدا فدایش کنی.
روزها‌ گذشت و ماموریت‌های مصطفی گاهی به 70‌روز می‌رسید. 70 روز بی‌خبری برای سمیه کم نبود. بار آخر به مصطفی تشویقی دادند. او هم با خوشحالی دست زن و بچه‌اش را گرفت و راهی سوریه شدند. این سفر پر از خاطرات خوب و شیرین برایشان بود. فرماندهان مصطفی از او بسیار تعریف و تمجید می‌کردند و همین‌طور از صبوری سمیه تقدیر کردند و هدیه‌ای به او دادند. این سفر باعث شد که دل سمیه بعد از مدت‌ها نرم شود.
در حرم، هنگام زیارت نتوانست از حضرت زینب بخواهد که مصطفی را سالم برگرداند، خجالت کشید و چیزی از حضرت نخواست. این شد که برای بار اول و آخر سمیه کوله‌بار مصطفی را آماده کرد و مصطفی، راهی منطقه شد.
مصطفی می‌گفت؛ سمیه، تا تو راضی نباشی من شهید نمی‌شوم. اما این سفر آخر، گویی سمیه راضی شده بود. و مصطفی در حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد.
دلتنگی لحظه‌ای آن‌ها را رها نمی‌کرد، اما سمیه دیگر صبورتر از قبل شده بود. روزی انقدر دلش می‌گیرد که از توی ماشین نگاهی به سنگ قبر مصطفی می‌کند و می‌گوید: مصطفی از امروز به بعد کار‌های مردانه‌ی تو به دوش من است اما تربیت فاطمه و محمدعلی با خودت، من از پس این کار بر نمی‌آیم. قطره اشکی از روی گونه‌هایش سر خورد و گفت: مصطفی، اگر هنوز حواست به ما هست، اگر هنوز کنارمان هستی، به خواب من که نمی‌‌آیی! لا‌اقل به خوابی یکی برو و این را به من بگو. بعد از آن چند نفر خواب مصطفی را می‌بینند؛ هرکدام‌ مصطفی را در حال انجام کاری می‌بینند که قبل از شهادتش، آن کارها را می‌کرده است. وقتی که خانه بود و با بچه‌ها بازی می‌کرد و یا وقتی که به خانه پدرزنش می‌رفت و با برادرزن‌هایش مشغول خوش و بش می‌شد.
و این‌گونه شد که مصطفی وجودش را به سمیه ثابت کرد و دل سمیه آرام گرفت.

کتاب اسم تو مصطفاست.
نویسنده: راضیه تجار
تعداد صفحات:272
نشر: روایت فتح
قیمت:17 هزار تومان


به قلم: سیده مهتا میراحمدی

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

کلیدواژه ها: طلبه نوشت, معرفی کتاب
  جمعه 24 خرداد 1398 11:38, توسط سایه   , 298 کلمات  
موضوعات: معرفی کتاب

 

این که سربازان دولت خلافت سر بعضی افراد را می بریدند،فقط یک پیام رعب آفرین برای دنیا نبود،بلکه پیام قاطعی به همهء سربازان و طرفداران خود دولت در قلمرواش نیز محسوب می‌شد.
در حقیقت ، بریدن سر افراد،یک پیام ‘’تضمینی'’بود مبنی بر اینکه هرکس با دولت خلافت بجنگد یا در مقابل آن شورش کند،سرنوشتی جز جدا شدن سرش با خنجر تیز نخواهد داشت.
شاید چیزی که از بریده شدن سر فرد -از گوش تا گوش- دردناک تر باشد ، شکنجهء روحی قربانی است که پیش از بریده شدن سرش ، و با دیدن خنجر تحمل می‌کند.

اینها برشی از متن کتابی است که این روزهای من را در خود غرق کرده است….
همراه شده ام با دنیایی از دیدگاه یک سلفی، که از پنج سالگی از آلمان به زادگاه مادری اش در تونس باز می‌گردد و پای به مکتب اعتقادی سلفیون می‌گذارد و گاهی چنان از مکتب و آموخته هایش جلو می افتد که از زمین ‘’تونس'’ به آسمان ‘’شام'’ پرواز میکند…

به دوره های سخت آموزشی اعتقادی و نظامی می‌پردازد و در جنگ های حکومت خودخوانده اشان شرکت میکند و این حوادث به برخی تحولات فکری در ‘’محمدالفاهم'’ منجر میشود که وی را به عرصهء انتقاد از داعش می کشاند، اما نه از آن روی که داعش گروهی تندرو است که مسلمانان را به نام کافر و به وحشیانه ترین راهها می‌کشد، بلکه حالا از دید وحشیانهء او داعش دچار کندروی شده است! و به اندازه‌ی کافی تکفیر نمیکند و با این رویکرد به اندازهء کافی کفار را نمی‌کشد…

با این کتاب غرق در روزهایی می‌شویم که فقط با چشم دل می‌توان لمس کرد که مدافعان حرم عمهء سادات سلام الله علیها با چه افکار وحشیانه‌ای مقابله کرده اند برای آزادی فکرهای زنگ زده‌ی بعضا وطنی…

به قلم: معصومه شکری

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

  پنجشنبه 23 خرداد 1398 11:27, توسط سایه   , 196 کلمات  
موضوعات: معرفی کتاب

 

 

وارد غرفه کتاب نشر کاظمی شدم، به ترتیب لیست اسامی خریدم، کتاب‌هارا از قفسه‌ برمی‌داشتم و روی هم قرار می‌دادم، اما نمی‌دانم‌ چه شد که آن لحظه کتابی که در مورد شهید خلیلی بود را سر جایش گذاشتم و ابووصال را که در لیست خریدم نبود برداشتم.

بعد از خواندن کتاب بود، که فهمیدم خود شهید دهقان امیری ارادت خاصی به شهید رسول خلیلی داشته است.شاید قسمت بوده، ابتدا با زبان شهید دهقان با خصلت‌های خوب شهید خلیلی آشنا شوم.

کتاب ابووصال، کتابی کم حجم و کوتاه، که به نقل از خانواده، دوستان و همرزمان شهید نوشته شده است.

کتابی که سرگذشت زندگی جوان بیست‌ساله‌ای را روایت می‌کند که یک‌ ماهِ به آرزویش می‌رسد و شهید می‌شود، ما می‌گوییم یک ماه، اما او سال‌ها برای این آرزویش تلاش کرده‌ است.

خوشا به سعادتش که اینگونه پای عقایدش ایستاد و در آخر سربلند این دنیا را ترک کرد.

پیشنهاد می‌کنم اگر زیاد اهل مطالعه کتاب‌های طولانی نیستید این کتاب را خریداری کنید+ خرید کتاب برای هدیه به نوجوانان وجوانان بسیار ایده خوبی است.

قیمت کتاب 8هزار تومان
ناشر: نشر کاظمی
تعداد صفحات 136

به قلم: سیده مهتا میراحمدی

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

  شنبه 18 خرداد 1398 11:44, توسط سایه   , 125 کلمات  
موضوعات: معرفی کتاب

 
 

 
سرگذشت پُر بارش را که میخوانی خجل می شوی… از این همه گذشت! از نان شبت هم بگذری برای اعتلای فرهنگ و تمدن و علم مردمانت! مِن باب حفظ آموزه های دینت!

روزه ی استیجاری بگیری تا بتوانی مالک چند جلد کتاب شوی! نه مالک دنیایی! که به ارث بگذاری برای آیندگان! و الا دنیا و جاه و جبروتش که برای امثال شما چند تخته پاره ی فرسودنی است!

پی نوشت:
این همه یار مهـربان تو کتابخونه ی خونه خاک میخورن، چه نامهـربان هستیم باهاشون! از سر سیری نمیریم سراغشون یا کمیِ اشتها؟! آدم خجالت میکشه حتی تو عکس هم چشم تو چشم امثال آیت الله مرعشی ها بشه! وا أسفاه…

به قلم: سونیا سجادی

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

کلیدواژه ها: طلبه نوشت, معرفی کتاب

1 2

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • صنيعي داراني