صفحات: 1 ... 9 10 11 ...12 ... 14 ...16 ...17 18 19 ... 48

  دوشنبه 6 شهریور 1396 23:38, توسط   , 496 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

آسمان فرصت پرواز بلند است  ولی                                      

 قصد این است چه اندازه کبوتر باشی

در پیچ و خم عشق همیشه سفری هست                                  

تا نام حسین  است به سربند سری هست 

آرامش را این بار در نگاه تو معنا کردم … نمی شناختمت … از آن سلبریتی های پرخبر نبودی که چند هزار دنبال کننده داشته باشی ، یا از آن روشنفکرانی که مدام در فکر اعلام نگرانی های ریز و درشتشان زیر هشتک  هستند.

اما یک بار دیدن عکست ، خوب به من شناساندت … به خیالم تا آخر عمر معنای آرامش را برای من روشن کردی . ولی این آرامش چشمانت به گمانم تا مدت ها روی سر بالا کردن را از من بگیرد… که ای کاش بگیرد… کاش رویی نداشته باشم تا سرم را بالا بگیرم و دوباره چشم در چشمانت بدوزم… امان از آن زمان که در کنار آن شمر ذی الجوشن نگاهت را از دوربین گرفتی … هر بار که نگاهم به دوربینی بیفتد یاد آن نگاه تو می افتم ، که برایم معنای عزت را بعد از هفته ای ذلت روشن کرد. آهای  آقا محسن حججی  چه کردی با ما ، سلبریتی های عزیزمان تازه داشتند نگرانی هایشان را یاد آوری می کردند.

 تازه ما داشتیم می فهمیدیم که اتفاقات سوریه و لبنان  دخلی به ما ندارد، ما باید به فکر احداث چند ورزشگاه آبرومند باشیم . اصلا گفتیم دیگر داستان مدافعین حرم و سوریه و لبنان و افغانستان تمام شد و این روزها  نگرانیمان دعوت شدن بازیکنان با غیرتمان به تیم ملی بود. آخر نیازی به حضور مدافعین حرم و دفاع نیست . 

صدای مرا می شنوی برادر ؟ این پایین … در پست ترین حالت ممکن صدای مرا و افکارم را می شنوی ؟ چرا بیدارمان  می کنی ؟ از جانمان چه می خواهی ؟ چرا جانمان را به لبمان  می رسانی ؟ تو که پولت را گرفته ای … راستی بگو چند گرفتی  رفتی ؟ بگو چند گرفتی که فرزند دو ساله و همسر جوان و خانواده ات را برای دفاع از حرم به این سادگی ها ترک کردی و رفتی … چه کردی با ما بی غیرت ها … چه کردی آقا محسن …

چگونه آرامش چشمانت را هضم کنم ؟چگونه عمری با آرامش چشمانت را بردوش بکشم … آخر مگر می شود لحظه ای قبل از اربا اربا  شدن آنقدر آرام بود… آقا محسن با آنکه تا چند روز پیش کسی نمی شناختت ، حالا دیگر همه خوب می شناسنت … همان سلبریتی های همیشه نگران هشتگ به دست ، همان روشنفکرانی که خیلی راحت به نظام جمهوری اسلامی و خون شهدا پشت پا می زنند.  حالا دیگر همه تورا دوست دارند امروز عکس تو را در صفحات اجتماعیشان منتشر می کنند  و بارها اظهار تاسف می کنند و از حق و باطل می گویند ، بارها از سینه سپر کردنت متشکرند. فراموش کردند تو همان تند روی دیروزی … تمام دردهایمان  بماند برای بعد ، فقط یک سوال دارم … فردا که طفل کوچکتر از رقیه جانش بزرگ شد ، وقتی درد یتیمی را فهمید … چه جوابی داریم برای او؟ اگر از ما پرسید بعد از پدرم چه کردید ؟ اگر گفت ما سهممان را دادیم برای انقلاب، شما چه کردید؟ چه جوابی داریم بدهیم؟ 

م. اصغری

http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA

 

  یکشنبه 5 شهریور 1396 23:31, توسط   , 371 کلمات  
موضوعات: بدون موضوع

یک عمر گفتند و گفتیم : خدایا ما را مدیون خون شهدا مکن….

حال اما امروز، با دیدن صحنه ی حلقوم بریده ات با دیدن آرامش لحظه ی جان دادنت ، با دیدن خون به ناحق ریخته ات ، شک دارم. شک دارم مدیون خونت نباشیم. شک دارم فردای قیامت مادرت دامانمان را نگیرد و بابت خون پسرش سوال پیچمان نکند.

خون تو بر ذمه ی ماست و جوانیت هم.

بگذر از ما…مایی که امروز جو زده و شور گرفته از تو دم می زنیم و فردا راهی غیر راهت را ادمه می دهیم.

بگذر از ما و دین داری امان.تو برای ماندن نام اسلامی که ما از آن دم میزنیم از خونت گذشتی و ما در عمل به دستوراتش وامانده ایم.

بگذار آن حرامیان هم، این دو روز را خوش باشند. بگذار تا عمر دارند بنشینند و از فتح الفتوح سرت رجزها بخوانند ،بگذار قصه ی رگ های بریده ات را چند صباحی با آب و تاب برای یکدیگر روایت کنند.

اینان حواسشان نیست؛ یادشان رفته روزی پدرانشان هم برای برد دو روزه ی دنیا و رسیدن به مقام بریدن راس ارباب کائنات چه جور دست و پا زده اند.یادشان رفته پدران حرامی تر از خودشان هم روزی برای آنکه نامی از حسین بن علی (علیه السلام) برده نشود به بریدن سر اکتفا نکرده،اسب های تازه نفس آوردند و نعل های نو.

حال اما چه شد؟نام ننگین آنها ورد زبان هاست یا اعجاب اربعین حسین(علیه السلام) ما.

بلند آوازه باد نامت.. پاسدار نامدار وطن!

بلند آوازه باد نامت.. که نه تنها نام خود که نام تمامی شهدای مظلوم مدافع حرم را بر زبان ها نشاندی.

بگذار بگویند: طبع خاک سرد است اما گرمی خونت مزاج خاک را تغییر خواهد داد، تو فراموش نخواهی شد همان طور که اربابت فراموش نشد.جاری خون تو و باران چشمهای ما طوفانی به پا خواهد کرد، دیدنی!!

=طوفانی که با خود زخم زبان های مرفهین وطنی و جاهلان خودی که هیچ، تمام زخمه های تکفیری و سلفی و صهیونیستی را با خود خواهد شست.

دور نیست آن روز و این را تو بهتر می دانی.تو که بر بلندای جهان جای گرفته ای و به این همه حقارت دنیای ما می خندی.

بلند نامدار ایران! از بالاترین نقطه عرش دعایمان کن که محتاج دعای به یقین مستجاب توئیم.

 
م.رمضانی

http://blog69.kowsarblog.ir/تفدیم-به-روح-بلند-شهید

  چهارشنبه 11 مرداد 1396 00:15, توسط   , 434 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

چرا هروقت نقاره هات به صدا در می آید دلم می لرزه ،نمیدونم !!!
جرا هروقت نقاره هات به صدا در می آ ید اشکم جاری میشه ،نمی دونم !!!

میدونی …. یه حس عجیبیه … یه صدای خاصیه که انگار یه عمر دنبالش بودمو اینجا پیداش کردم .خیلی از آهنگا هست آدما یاد خیلی چیزا وخیلی کسا میندازه اما یه کمبودی توی صدا هام بود ،دلم دنبال یه صدایی میگشت که

هم غم داشته باشه هم شادی

هم بوی همه کسو بده هم بوی بی کسی

هم بوی درد بده هم بوی درمان

هم آرامش بم بده هم دلمو بی قرار کنه

هم عاقلم کنه وهم دیوونه

هم عارفم کنه وهم عاشق …

میدونی …

دلم خیلی وقت بود دنبال یه صدا میگشت که همه ی نگفته هارو بگه ، حرف دلارو بشه از بین تارو پود ملودی هاش کشید بیرون ،حرف دل مادری که دختر بچه 4 سالشو 1 ساله که بسته به پنجره فولادتو هر روز به این امید چشماشو باز میکنه که نقاره هات برای شفای دخترش به صدا دربیان،حرف دل پدری که اجاره خونش چند ماهه عقب افتاده و اومده اینجا از شرمندگیش جلوی خونوادش برات میگه از وقتایی که سرشو انداخته پایینو آروم گریه کرده وقتی دیده سر سفرش جز نون ویه غذای ساده نیست،حرف دل پیرزنی که از دار دنیا 1 پسر داره و اونم بخاطر عقب افتادن قسطای ماشینیش وشکایت کردن ضامنش افتاده تو زندان،حرف دل پسری که عاشق شده اما هیچی نداره پا پیش بزاره ، حرف دل پدر دل سوخته ای که پسر ورزشکارش اسیر دام اعتیاد شده و هر روز جلوی چشماش ذره ذره آب میشه حرف دل کسایی که میان اینجا و ظهور آقاشونو ازت می خوان و صبرشون دیگه لبریز شده ،حرف دل کسایی که خسته شدن از تاریکیو و اینجا دنبال یه روزنه ی امید می گردن ….،حرف دل کسایی که …

چه جوریه که همه ی این حرفا توی این صدا خلاصه شده نمیدونم !!!

چه جوریه که این همه اشکو ناله وخواهش توی این صدا پنهان،نمیدونم!!!

و قشنگترین منظره ی دنیا وقتیه که صدای نقاره هات توی صحن انقلابت میپیچه و اشک چشم کسی که خسته از همه جا به ایوون طلات تکیه داده بی اختیار روی گونه هاش میریزه …

اینجا چقدر راحت میشه گریه کرد ،دیگه کسی از بی کسی هاش خجالت نمیکشه !چقدر راحت میشه داد زدو عقده های دلو باز کرد،چقدر توبه کردن اینجا آسونه چقدر خدایی شدن اینجا نزدیکه چقدر بال درآوردنو پرواز کردن اینجا ممکن!!!اینجا همه مثل همن …شاه وگدا ،هردوتاشون در مقابل تو واین جلال وشکوهت پیشانی عجز به زمین ساییدن !

آخ که اینجا واقعا بهشته …

و صدای نقاره هات …

و اون صدا ،تنها اون صداست که منو مست خدایی شدن میکنه …

ط. نمردی

http://tahrh3464.kowsarblog.ir/%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%86%D8%A8%D8%AF-%D8%B7%D9%84%D8%A7

 

  چهارشنبه 4 مرداد 1396 00:33, توسط   , 92 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, علمی

مادران مراجع تقلید ، مادر امام خمینی  ره ، مادر شیخ مفید و شیخ انصاری و … خیلی فکرم را مشغول می کنند ! 

آنها نه در حوزه درس خوانده بودند ، نه دانشگاه رفته بودند ، نه رادیو و تلویزیون داشتند ، نه تلگرام و واتساب و … 

از چاه آب می کشیدند ، در تنور نان می پختند ، با دست لباس می شستند ، پاساژ و پارک و همایش و … نمی رفتند ! 

پس چطور فرزندانشان ، اسلام را یاری کردند و کلمه الله را اعتلا بخشیدند ؟ 

وای که مادر زمانه چه عقیم شده است از بوجود آوردن چنین فرزندانی ! 

طرید

http://tarid.kowsarblog.ir/%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86

  شنبه 31 تیر 1396 00:30, توسط   , 255 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, نقد

برای خرید مایحتاج خانه، رفته بودم میدان میوه‌تره‌بار. چند ماهی می‌شود شیوه “جدا کن، سوا کن” در میدان‌های تهران اجرا می‌شود و مردم خودشان می‌توانند میوه‌ها و صیفی‌جاتی که می‌خواهند بردارند؛ چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی

کدو، بامجون، هویج، ذرت، فلفل دلمه موادی بودند که برای شام و ناهار فردا احتیاج داشتم. میوه هم نداشتیم. نخودسبز هم برای مصرف طول سال و فریز کردن باید میخریدم و چند چیز دیگر؛ همه خریدهایم در این عکس جمع شدند:

 دو عدد بادمجان، سه عدد کدو، دو عدد فلفل، سه عدد ذرت برای درست کردن دو وعده غذا، یک عدد طالبی و مقداری شلیل و چند خیار چنبر به عنوان میوه، مقداری هویج برای مصرف در غذا و آب‌گیری و سه کیلو نخودسبز برای فریز کردن، نان و سس مایونز

شاید برای بعضی‌ها دو و سه عدد میوه خریدن خنده‌دار یا خجالت‌آور باشد، اما من از کم خرید کردن خجالت نمیکشم و به نظرم روش خرید درست همین است! یعنی مقداری که احتیاج دو سه روز خانه می‌شود را می‌خرم و از آنها استفاده کنیم. قبلا میوه و مواد زیاد میخریدیم و در یخچال می‌مانند و چون از مصرف و نیازمان بیشتر بود، خراب می‌شدند و اسراف؛ ولی این روش هم از اسراف جلوگیری می‌کند، هم باعث می‌شود مواد غذایی را تازه مصرف کنیم :) یخچال و فریزر هم پر نمی‌شوند و دغدغه این را نداریم که یخچالمان کوچک است و باید عوض کنیم و یک بزرگتر بخریم. به نظر شما این روش بهتری نیست؟

بیایید به‌اندازه خرید کنیم.

وبلاگ گروهی: بخوان با ما

http://minevisim.kowsarblog.ir/sfatemeh5

 

کلیدواژه ها: اسراف, خرید, صرفه جویی, نیاز

1 ... 9 10 11 ...12 ... 14 ...16 ...17 18 19 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • گلپونه
  • زینت
  • سمیه صالحی