صفحات: << 1 ... 27 28 29 ...30 ...31 32 33 ...34 ...35 36 37 ... 42 >>
برای رفتن تردید داشتم. چون و چراهای مختلف، شرکت و عدم شرکت را تساوی می دانست. راه حل مشورت مجدد، رفتن را انتخاب، اما رضایت قلبی صد در صد حاصل نشد. لبیک به دعوت یکی از اساتید، برای شرکت در مراسم خانگی، با عنوان جلسه ختم قرآن و در یکی از محله های شهر که معمولا رفت و آمد نداریم، مقوله جدیدی بود. حتی نمی دانستم در مراسم ختم قرآن چه خبر است. از برخی جلسات خانگی شهر و کشور بدعت ها شنیده بودم و تجملات و حق الناس هایی چون تشکیل جلسه غیبت و …. حداقل تلاش یک طلبه - اگر محیط آشنا باشد و به عنوان مخالف شناخته شوی و زبانت بر امر به معروف و نهی از منکر بسته باشد-عدم شرکت جلسات است که تاییدی بر آن نباشد. آخرین باری که در غم و شادی مردم و جلسات خانگی شرکت داشتم را به یاد نمی آوردم و برای شکستن این طلسم غم انگیز اجبار در محدودیت ارتباط، همراه مادر راهی مراسم شدیم. به رسم قدیم، جلو درب خانه میزبان، آب و جارو شده و درب منزل باز بود. محل تشکیل جلسه، اتاقی با وسعت دو فرش 3*4، یا همان 24 متر و کل منزل و تقریبا اطراف منزل قرق خانم ها بود.
مهمانان یکی یکی وارد می شدند و بعد از استقبال گرمی ازمیزبان، هر کجا، جای نشستن بود روی زمین ، می نشستند. چهل تا پنجاه نفر ، از قشرها و صنف های مختلف، مهندس، استاد دانشگاه، بی سواد، فقیر، غنی، زشت، زیبا، پیر، جوان ، مجرد، متاهل و در سن های مختلف. تنها یکنواختی ظاهری همان چادر مشکی بود. جزء ها واگزار شد. بی سوادها، مشغول تسبیح و ذکر شدند و باسوادها در سکوت مطلق ، نیم ساعت جزء پذیرفته شده را قرائت وختم قرآن کامل شد. پس از آن پذیرایی با چای گرم از مهمانان. خانمی از جمع با خواندن اشعاری مهمانان را به خوشبو شدن دهان ها با ذکر صلوات دعوت نمود. شعری برای توجه به آقا امام زمان عجل الله و نهایت ده دقیقه هم روضه موثق آقا علی اکبر امام حسین علیه السلام و دعا، تلاش مداح بود . مجلس عجیب بی ریا و معنوی بود. بعد هم شیرین شدن دهان ها به دانه ای خرما و بدون توقف، همه از هم خداحافظی کردند.
چند روز بعد استاد مدعو از احساسم نسبت به جلسه سوال کرد. ازاثرات معنوی و آرامش مراسم تقریبا یک ساعته، که تا چند روز بر زندگی ام مشهود بود، گفتم و یادآوری خاطرات شیرین روضه های خانگی چند نفری که به اصرار پدرم هر ماه در منزل و برای اعضای خانواده برپا می شد و مرگ روضه خوان جلسه را تعطیل کرد و ما را حسرت به دل معنویت ها یی که تا شرکت در مراسم آنها تکرار نشد، گذاشت. هر چند مراسم های مشابه در دهه محرم تکرار شده است. در پاسخم گفت: هر کدام از اینها جای خود را دارد دهه محرم حسابش از روضه های خانگی جداست. ما برای این تقویت ارتباط با اهل بیت علیهم السلام همه با هم همکاری داریم. همه آشنا هستیم و همسایه و …. مداح هزینه ای نمی گیرد، پذیرایی هر کجا باشیم در این حد و هر کس خواست مبلغی کمک می کند، محلش هر ماه منزل هر کس که شرایطش را داشت! مردها درک می کنند و اگر مراسم زنانه، خانه را خالی و ممانعتی از شرکت ندارند، خانم ها به جز شرکت و همراه آوردن بچه ها، با امانت داری و عدم حرف از نوع پذیرایی و آنچه دیدند و شنیدند. ما عمرها و کودکانمان را بیمه اهل بیت می کنیم.
چه منطقی. شاید می شد هر روز عاشوراست و همه سال محرم است را در بی نیاز نبودن از این معنویت و توجه و زنده شدن ارزش ها و با هم بودن ها با نیت های زیبا در همه سال، ترجمه نمود. به راستی نسل امروز از چه روی از این برکات و لذت های معنوی محروم است؟!!! کوتاهی از ما است یا آنها؟!!!!
صداقت
http://gohareomr.kowsarblog.ir/?p=192111&more=1&c=1&tb=1&pb=1
سال 1356 بود اعلامیه های امام را باید تکثیر می کردیم و شبانه به دیوارهای کوچه و خیابان می چسباندیم.
این کار با امکانات ابتدایی صورت می گرفت. اولین کار، بدست آوردن نوار سخنرانی امام بود. که دست بدست می چرخید تا بدستمان می رسید.
برای مخفی کردنش از دست ماموران ساواک، همه نوارها را داخل یه کیسه کرده بودیم، با یک نخ محکم کیسه را می بستیم از پشت بام داخل لوله دودکش بخاری آویزان می کردیم. چون ساواک وقتی به خانه کسی که مشکوک می شد، هجوم می برد و از خاک توی باغچه گرفته تا گونی برنج را جستجو می کرد!
بعد از تهیه نوار سخنرانی های امام، باید چند نفری گوش می کردیم و پیام امام را می نوشتیم. محتواي اين پيام ها افشاگري امام خميني(ره) از جنايات شاه و دولت و دعوت از مردم براي ادامة مبارزه بود. امام براي مناسبت هاي مختلف مذهبي و حوادث پيش آمده مانند كشتار مردم قم و به دنبال آن شهرهاي مختلف پيام هاي عمومي يا اختصاصي صادر مي كردند و يا به دليل همزماني با ماه هاي مذهبي از آن استفاده كرده و مردم را براي مبارزه و اتحاد و همبستگي دعوت مي كردند.
برای تکثیر اعلامیه ها از کاربن استفاده می کردیم.برای اینکه کار سرعت بیشتری داشته باشد، قرار شد دوستان همسرم شبها بعد از نماز مغرب، در منزل ما جمع شوند تا اعلامیه ها ی بیشتری نوشته شود. ولی معلوم نبود دقیقا چند نفر می آیند.من هم باید شام شون را تهیه می کردم.اول شب همسرم می گفت به اندازه سه نفر شام بپز بعد نیم ساعت می آمد می گفت برای دو نفر دیگر هم در نظر بگیر، خلاصه این اضافه شدن یه وقت به ده نفر یا بیشترمی رسید!!!
محمدی
وارد صحن طلا شدیم که مادرم به خواهرم گفت :همینجا وایسا اون آقارو نگاه کن، بهش میگن حاج آقا روح الله، من پنج ساله بودم وسط مادر و خواهرم ایستاده بودم؛ اولین بار بود که می دیدمش!!!
________________________________________
امام خمینی آن زمان به حاج آقا روح الله معروف بود.همراه فرزند شهیدش حاج آقا مصطفی و چند نفر دیگر از علما،از صحن آیینه حضرت معصومه به صحن طلا وارد می شدن. از همان روز و همان دیدار، محبت امام در قلبم نفوذ کرد و طعم عشق به انسان کامل را تجربه کردم و همچنان تصویرش در قلبم حک شده است.
السلام علیک یا روح الله
محمدی
بسم رب الشهداء
همان طور که میدانید کلمه به کلمه ی شهید پر از معانی گوهرباراست که
شین آن یعنی, شوق پرواز , آری در وجودشان چنان شوروشوقی داشتند که به هنگام روانه شدن به جبهه ها شادبودند گویا به مجلس عروسی دعوت داشتند چون اینان در هر چیز که نظاره میکردند جز سیمای یار نمیدیدند و ازیادش غفلت نداشتند ودنیا را چون قفس می انگاشتند وبه آن دلبسته نبودند وبرای رهایی از این قفس به جبهه ها پناه برده بودند که خیلی از این پناهندگان مانند پرنده به سوی محبوب پر کشیدند وخیلی نیز جانباز شدند باید توجه داشت جانبازان شهدای زنده هستند وتحمل کردن ما و اوضاع وشرایط کنونی برایشان سخته ولی به خاطر خدا این سختی ها احلی من العسل است واینان به اذن خدا زنده ماندند تا ماها که جبهه و جنگ را ندیدیم به سوی یار هدایت شویم و با پرسش از آنها یا حتی با نگاه کردن به آنها بفهمیم که چه سختی هایی کشیدند و چقدر ایثار و فداکاری کردند تا ما در امنیت و آرامش زندگی کنیم بس باید این شیر مردان را قدر بدانیم و دعا بر سلامتی اینان کنیم و سعی کنیم رفتارمان خداپسندانه باشد تا جانبازان گرامی هم از دست ما آزرده خاطر نشوند خدا سلامتی به همه این بزرگواران عنایت بفرماید .
بله عرض میکردم هاء آن یعنی هدیه هدیه ی چی ؟ هدیه جان , شهدا چنان مجنون لیلی بودند و با این شعار که از جان چه عزیز است بگو آن به تو بخشم در راهش جانفشانی کردند وزیر توپ و تانک وروی مین ها رفتند و شربت شهادت نوشیدند ودر خونشان غلتیدند تا خود را به لیلی رساندند و مارا به استقلال ,آزادی,جمهوری اسلامی .
یاء آن یعنی یاد ,آن هم یاد خدا وبا یاد معاد مراقب گفتارو رفتار و اعمال خود بودند تا ذره ای از دین منحرف نشوند و هماره به یاد خدا بودند واز یاد یار لحظه ای غفلت نداشتند وهر واجبات و مستحبات و مباحاتی انجام میدادند به نیت خشنودی خدا بود ودرهر حال وهر کاری توکل به خدا داشتند وهمین یاد خدا آنها را باعزت کردو به سعادت ابدی رساند .
دال آن یعنی دلبری کردن ,شهدا چون ارزش خلقت خودرا میدانستند به کمتر از دیدار یار راضی نبودند پس در دنیا با اعمال ورفتاری چون ایثار , جهاد و..دلبری کردند تا شهادت نصیبشان شد یعنی خدای جلیل القدر آنها را صدا زد و آنها هم لبیک گویان و با توشه ی قیمتی به سویش شتافتند وشهدا با دلبری کردنشان توانستند شهید را که از اسماء خداست لقب خود کنند
س. داداشی
شاعرها می گویند قصه تلخیست قصه عادت
من می گویم تلخ ترین ها عادت به ندیدن امام است
دیگر نمیفهمی که اصلا چرا باید کامت تلخ نباشد
اصلا نمیفهمی که کامت تلخ است
اصلا مگر کام ما تلخ است ؟
این وحشت ناک نیست؟
باد صبا
<< 1 ... 27 28 29 ...30 ...31 32 33 ...34 ...35 36 37 ... 42 >>