صفحات: 1 ... 13 14 15 ...16 ... 18 ...20 ...21 22 23 ... 48

  جمعه 18 فروردین 1396 00:26, توسط   , 338 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

پشت سرش حرکت میکردیم.آقا محمد راه بلد ما بود. ما هم ریش و قیچی را دستش سپرده بودیم. گفته بود ما را میبرد همان جای پارسالی ، ” بندِ میزون"، کنار رودخانه و دار و درخت و قایق سواری. رفتیم. جای سوزن انداختن نداشت. برگشتیم. به آقا محمد گفتم : ” بریم یه جایی که رودخونه ای ، نهر آبی، چیزی باشه، من آب دوست دارم ” سوار ماشین هامان شدیم و دوباره زدیم به جاده. سیزده بدر بود و شلوغ . جای پارک هم که پیدا میشد یک جای سرسبز برای بساط کردن، آن هم کنار آب ، پیدا نمیشد. بالاخره بعد از کلی گشتن و دُور دور کردن، فضای سبز قشنگی کنار رودخانه پیدا کردیم که توی دلش دو سه تا اتاق کاه گلی قدیمی بود. یکی از آن اتاقها در کوچکِ تمام زنگ زده ای داشت.رودخانه دقیقا ، پایین و پشت این مخروبه بود. تا رسیدیم آقایان شروع کردند به بیرون آوردن وسایل. لیلا با کنایه گفت : ” ببین کجا اتراق کردن! “من که خیال میکردم لیلا دارد بهانه میگیرد و نمیدانستم باجناقها اینقدر خوش سلیقه اند گفتم : ” نه! خوبه ، جای خوبیه ” گفت : “بیا پایین، بیا خودت ببین” از ماشین پیاده شدم. ای داد بیداد! چرا آخه؟! عدل کنار در زنگ زده تو سایه ی دیوارِ خرابه بساط کرده بودند. طوری که به آقا محمد برنخورد گفتم : ” اونجا کنار ماشینا، جای قشنگیه هااا درخت هم داره که زیر سایه اش بشینیم. ” گفت : ” نه! اینجا بهتره، میتونیم رودخونه رو ببینیم ” آره خب، وقتی پشتت به دیوار باشد و رودخانه هم پشت دیوار؛ قطعا میتوانی رودخانه را ببینی! ساکت شدم شوهرم را کنار کشیدم و گفتم : ” تو با آقا محمد صحبت کن بابا ” شوهرم از خودم بدتر بود میدانستم اهل تو ذوق زدن نیست.بعد از این کِنف شدن، به بهانه ی عکس گرفتن، رفتم کنار رودخانه البته اطرافش پر از نی بود.قلب نیزار را شکافتم و جلوتر رفتم که چشمم به منظره ای افتاد و از عکس انداختن منصرف شدم.کنار آبی که نگاه به آن روح آدم را جلا میدهد یک گل “مای بِی بی” سبز شده بود؛ گلی باز، بد رنگ و بدبو!

میم. ر

http://shabe-mahtab.kowsarblog.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A8%DB%8C-%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA

  جمعه 11 فروردین 1396 00:23, توسط   , 224 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

جهان را با تمام فراز و نشیب هایش و با تمام سختی ها و ناملایماتش دوست دارم؛ چرا که تو را خالق آن یافتم .
با اینکه ظرفیت دیدن تو را ندارم؛ امّا زمانی که به کوه ها و دشت ها و حیوانات و خلاصه نشانه هایت که بهترین آن در وجود آدمی تجلی یافته است می نگرم، گویا تو را احساس می کنم .
نمی گویم با چشم دل می توانم تو را ببینم چرا که به آن درجه از کمال نرسیدم که چنان که هستی بتوانم تو را درک کنم. مهربانی و حکمتت را بارها و بارها حس کردم و بدان اعتراف می کنم .
تو به من آموختی که چطور از بندگانت محافظت می کنی آنگاه که موسی(علیه السلام) را در دامان دشمنش که دشمن تو نیز بود پروراندی .
تو قدرتت را به من یادآور شدی آنگاه که پشه ای را برای هلاکت دشمنت فرستادی.
خدایا حقیقتاً خدایی شایسته توست.
پس مرا نیز محافظت کن که توانایی مقابله با نفس سرکشم را ندارم.
خدایا شیطان با تجربه ی چندین هزار ساله و وعده های فریبنده اش در کمین است و من موجودی کم تجربه و ضعیف اگر لحظه ای توجهت را از من برداری می شود آنچه نباید بشود.
خدایا از تو می خواهم اگر خطایی کردم متوجهم سازی و توفیق بندگی ات را از من سلب نکنی و طردم نکنی چنانکه شیطان را طرد نمودی.

جبله

http://shahrood.kowsarblog.ir/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%AA-187

  یکشنبه 22 اسفند 1395 20:30, توسط   , 245 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب

چه خوبست که بهشت زیر پای مادران است، مادری که فرزندش را با جان و دل پرورد تا روزی عصای دستش باشد اما با تاسی به حضرت زهرا(سلام الله علیها) که حسین(علیه السلام)اش را فدای اسلام کرد، او نیز فرزندش را راهی میدان نبرد حق علیه باطل نمود، مادری که تا دیروز فرزند رشیدش را در آغوش می فشرد و قربان و صدقه اش می رفت، امروز با قدم های استوار گام بر می دارد و به سوی مزار فرزندش می شتابد تا سنگ قبر سرد را در آغوش بگیرد و با دلی سوزان اما پر از صبوری با فرزندش درد و دل کند.

آری مادری که فرزندش را هدیه کرد تا ما هر شب با آرامش سر بر بالین بگذاریم، اما مادر شهید با دلتنگی نوازش صورت فرزند شهیدش به خواب می رود و در گوشه ای دیگر از شهر و کشورمان همسر شهیدی را می بینم که هر صبح با عشق و صبوری عکس قاب شده ی همسر شهیدش را نوازش می کند و با لبخندی بر لب مرور می کند همه ی عهد و پیمانی که با همسرش بسته بود، اینکه صبور باشد همچو زینب(سلام الله علیها) و فرزندان را دوستدار علی(علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) تربیت کند.

پس بهشت گوارای وجودتان

ما نیز بر دستان پر مهر مادران و همسران شهدا بوسه می زنیم و با آنها عهد میبندیم که با حجابمان همیشه در سنگر ولایت بمانیم و قدردان قطره قطره خون شهدا باشیم. ان شاالله

ر. حاتمی

http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=349825&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  شنبه 21 اسفند 1395 20:34, توسط   , 119 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

خدايا شكر بابت تمام آنچه عطا كردي بابت اين سفر و هرچه در آن آموختم.

و دانستم راه دشوار است و كوله باري سنگين از مسئوليت بردوشم

با دلي پر و گام هايي لرزان باز مي گردم

دانستم كه بايد تلاش كنم ، برنامه ريزي كنم ، هدف هايم را اولويت بندي كنم ، زحمت بكشم و اصولي حركت كنم و مراقب باشم

و از سختي راه نهراسم و بدانم و مراقب باشم هر روزي كه در هواي حوزه نفس مي كشم لطف خداست

و ممكن است با كوتاهي من سلب شود.

بايد طلبه اي باشم كه لياقت سرباز آقا را داشته باشد نه به حرف بلكه با عمل

دلم براي تمام لحظه هاي اين سفر تنگ مي شود

ل. آشوري

http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=344378&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 20 اسفند 1395 20:27, توسط   , 234 کلمات  
موضوعات: بدون موضوع

آمدم تا دلنوشته ای درباره ی درخت بنویسم اما کاغذ در دستم درهم فشرده شد و گفت: من هم از جنس درختم.

آری! از جنس درخت، درختی که نشانه و آیتی است از جانب پروردگار مهربان.

درخت پاهایش را محکم در خاک زده و دست هایش را به آسمان برده و همواره دعایی را زمزمه می کند که باران ببارد و آفتاب بتابد و پرندگان روی شاخه هایش به آواز درآیند.

اما این درخت همواره ترسی بر دل دارد، او همیشه از سایه آدم تبر به دست می هراسد اما نه از رنج قطع شدن توسط تبر بلکه از دسته تبر که از جنس خودش است و تیشه به ریشه اش بسته است.

درخت هیچ خواسته ای از ما ندارد فقط و فقط خواسته اش این است که آدمیزاد اجازه دهد تا او زنده بماند، درخت با زبان بی زبانی به ما می گوید:

“من تنهایی 22 کیلو گرم گاز دی اکسید کربن را در یکسال جذب می کنم و تنها چیزی که از آدمیزاد می خواهم این است که اجازه بدهد تا من زنده بمانم.”

I alone absorb 22 kg of co2 in a year

All I ask in return is that

‘’ you let me LIVE’’

پس بیاید همه با هم به ندای دل درخت گوش بسپاریم و در حقش جفا نکنیم و همگی در روز درختکاری درختی بنشانیم تا سایبان و تکیه گاه آینده فزندانمان را با دست خود نابود نکنیم.

ر. حاتمی.

http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=345676&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1 ... 13 14 15 ...16 ... 18 ...20 ...21 22 23 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ
  • آفتاب
  • مسافر