صفحات: << 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 48 >>
در یکی از معتبرترین دانشگاههای آمریکا تحصیل کرد و مدرک دکترا گرفت؛ اما ذرّهای فرهنگ بیگانه روی او تأثیر نگذاشت و همچنان به دنبال مقدّسات و ارزشهای اسلامی بود؛ حتی در آمریکا. او یک اسطوره بود. اسطورهی جنگ و مبارزه با ظلم و کفر در مکتب اسلام و جهان.
از کدامین حضورش در جبهه نبرد حق علیه باطل بگویم؛ جبهه لبنان، نبرد با رژیم شاهنشاهی طاغوت، جبهه کردستان و یا جبهه خوزستان …
دلبسته مقام و منصب دنیاییاش نشد و ثابت قدم بود در مسیر هدف و رسالتی که بر دوش داشت. بت دنیا را شکست و وجودش را از همه قید و بندهای دنیایی رها ساخت و شجاعانه علیه ستمگران جنگید؛ برای برافراشته شدن پرچم حق و سبکبال، چون عاشقی دلداده به استقبال شهادت شتافت.
امام خمینی او را «سردار پر افتخار اسلام» نامید و شهادتش را «انسان ساز».
«ای خدای بزرگ اکنون که به سراغ تو میآیم از تو هیچ انتظاری ندارم، آنچه کردم فقط به خاطر عشق به تو بوده است». (شهید دکتر مصطفی چمران، تولد 1311 قم، شهادت 1360/3/31 دهلاویه)
و بشنو از کلام دوست:
«هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهـاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوا، و این هنر مردان خداست». [1]
ــــــــــــــــ
1 _ پیام امام خمینی به مناسبت شهادت دکتر چمران،
به قلم: م.اسحاقیان
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
نابغهای هوشمند، فیزیکدانی دانشمند، سیّاسی قابل، وزیری درستکار و چریکی کارکُشته؛ برای ستاره شدن، تنها یکی از این عناوین کافی است اما چمران، این کهکشان افتخار، تمام داراییِ دنیا را به سُخره میگیرد و با ریشخندی به دنیا و مافیها پشت میکند.
بله، چمران، تمام اینها بود و هیچیک نبود. این انسان بزرگ، این مردِ روزهای سخت، انسانِ عارفِ واصلی بود؛ به حق، ذوبِ در عبودیت الهی.
میخواهم از چمران بیشتر بنویسم، قلم و ذهنِ مشوّش یاری نمیکنند. به ناچار پیِ او میروم تا خود، روایتگرِ خود باشد اما، به روایتِ مراد میرسم:
«مگر چنین نیست که زندگی، عقیده و جهاد در راه آن است؟!
چمرانِ عزیز با عقیدهی پاکِ خالصِ غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدفِ بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغازِ زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات، با نور معرفت و پیوستگی به خدا، قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی، و خودنماییهای شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی. و این، هنرِ مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت.
روانش شاد و یادش بخیر»[1]
1. بریدهای از پیام تسلیت امام خمینی (قدس سره) به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران
به قلم: م.رشیدی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
مالک اشتری در لبنان و حمزهای در خوزستان
اگر نفس قاهر بر بدن و طبیعت باشد، دارای وقار و سکینه و رفتارش موزون و سخنانش از روی حساب می گردد.
علامه حسن زاده آملی
چمران شخصیتی جامع و چند بعدی که برای خدمت به مستضعفان بالاترین رتبه های علمی را کنار نهاد و در مسیر ولایت و عمل به تکلیف در راه تحقق آرمان های امام (ره) از هیچ تلاشی دریغ نکرد. وی تمام تجربیات گرانسنگش را با نهایت تواضع و خلوص در اختیار انقلاب نهاد .
نه تنها ایجاد مهندسی فعال در ستاد جنگ های نامنظم توسط وی صورت گرفت و او را از سردمداران این امر نمود، بلکه در جهاد با نفس و برخورد با اوامر آن نیز موفقیتی وافر داشت. ایران تنها سیطرهی جولاندهی او برای رسیدن به قرب الهی نبود وی با یاری امام موسی صدر سازمان “امل” را بر مبنای اسلامی پایه گذاری کرد و با تکیه بر ایمان و اتکا بر اسلحه شهادت در آغوش خطر فرو میرفت. چنانچه پرچم تشیع را در برابر اشغالگران خونخوار، فالانژ به اهتزاز در آورد. این چنین خود را محبوب قلبها، از قله های جبل عامل تا مرزهای فلسطین و کوههای کردستان نمود.
امام خمینی(ره) در مورد این بزرگ مرد فرمودند:
چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد، ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید.
صحیفه نور،جلد 15،صفحه 32
به قلم: ط.نوحی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
طلبه ها را هم امربه معروف ونهی از منکر کنید
امر به معروف و نهی از منکر از اصلی ترین ارزشهای دینی است.(١)
قال الله فی القرآن الکریم:
(یا بنی اقم الصلوه و أمر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور)
لقمان به پسرش فرمود:ای پسرک من! نماز را برپادار و به کار شایسته که دین و خرد ،آن را به نیکی می شناسند فرمان ده واز کار ناشایست نهی کن و بر مصیبت و رنجی که به تو رسیده شکیبا باش [وبدان] که صبر و شکیبایی برخاسته از ارادهء جدی و قاطع در کارهاست. (٢)
یک روز در مینی بوس نشسته بودم که تعدادی مسافر وارد شدند .یکی از آنها که یک خانم جوانی بود که کنار من نشست .
بعد از مقداری سکوت و تأمل ازمن پرسید شما طلبه هستید؟ حوزه علمیه درس می خونید؟
گفتم:بله ، بفرمایید…
گفت:ما با یکی از مسؤولین مدرسه ارتباط دوستانه و خانوادگی داریم.
این را که گفت کنجکاو شدم ببینم افتخار همراهی با چه کسی را دارم؟.
سرم را چرخاندم و نیم نگاهی به ظاهر خانم انداختم .
متأسفانه ظاهر مناسبی نداشت . از آن تیپ هایی بود که مدام و عمدا دق دل ما طلبه ها را زیاد می کنند.
حجاب ناقص با آرایش غلیظ ، ناخن های لاک زده و…
خلاصه از آن وضعیت های خاص که حسابی رنگ و بوی عروسی داشت.
تعجب و کنجکاوی بنده باعث شد یک سری پرسش و پاسخ هدفمندانه بین ما رد و بدل شود.
کاشف که عمل آمد معلوم شد که مدرک از دانشگاه دارد. دارای یک خواهر طلبه متأهل که بواسطه این بزرگوار! به حوزه علمیه خواهران یکی از استانهای همجوار ورود و جهت تدریس درس ادبیات پذیرفته شده بود.
توپش پر بود.با ادعای اینکه طلبه ها خودشون از همه بدتر هستند .غیبت می کنند ،حسادت دارند و اخلاق را رعایت نمی کنند… یکی به میخ می زد و یکی به تخته.
فرصت را غنیمت شمردم ودر طول مسیر با هدف ارشاد ، به دفاع از اسلام مظلوم و طلبه های بی گناه حوزه علمیه ای که چوب بی مسؤولیتی ، بی قیدی و بی غیرتی برخی را می خورند پرداختم.
و در پایان مسیر که انگار تحت تأثیر قرار گرفته بود،مؤدبانه عذرخواهی نمود و از یکدیگر جدا شدیم.
و من همچنان ذهنم در گیر این موضوع بود که مگر بنای اسلام بر اخلاق نیکو نیست.؟!چرا باید اینهمه تضاد بین خانواده های طلاب وجود داشته باشد؟!
علمای عزیز ،فضلای بزرگوار ، طلاب ارجمند در بحث خودسازی و تعلیم و تربیت خانواده هایتان جدی و کوشا باشید.
چرا بایدیک طلبه خیلی راحت گناه کبیره را مرتکب شود که به دنبال او دیگران هم اینگونه بد عمل کنند.
بدانید که همه ما در محضر الهی مسؤول هستیم.
١_مفاتیح الحیات،آیت الله جوادی ملی،ص5١٠
٢_قرآن کریم،سوره لقمان،آیه ١٧
به قلم: م.رسولزاده گندمانی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
پروردگار!
فکر کردن به روزی که از وحشت آن زنِ آبستن بار خود را بر زمین میاندازد و گریزان به این طرف و آن طرف میرود، حالم را دگرگون میکند.
از آن روزی که فرزند به پدر رحم نمیکند و پدر از فرزند فراری و گریزان است .
همه از هم فرار میکنند و به دنبال پناهگاه امنی میگردند، اما در آن روز غیر از درگاه تو پناهگاهی وجود ندارد إی مولایِ من!
خداوندا!
دست نیاز به سویت دراز میکنم و از تو میخواهم لحظهای و کمتر از آنی من را به خود وا مگذاری، که اگر با خود تنها باشم اسیر هوایِ نفس و شیطان جنی و انسی میگردم و در آن روز چهرهام سیاه است و پریشان!
پس من را دریاب مولایِ من که تو مولا هستی و من عبد گنهکار تو، پس غیر از مولا چه کسی به بنده گنهکار رحم میکند!
“مولای یا مولای
أنت المولی و أنا العبد و هل یرحم العبد إلا المولی”
به قلم: ز.یوسفوند منفرد
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.