صفحات: << 1 ... 25 26 27 ...28 ...29 30 31 ...32 ...33 34 35 ... 48 >>
وقتي كه چشم به سمت نگاه تو باز مي شود
باران اشك به شوق تو آغاز مي شود
دل بسته آستان قدسي توام
كه در هواي تو سمت پرواز مي شود
نور كرامت از آستان تو مي ريزد
درياب دلي كه سراپا نياز مي شود
امسال به زير چتر مهر تو هستم بانو
خوش حال آن نفس كه با تو دمساز مي شود
ز. پيربالايي
http://sher-f3495.kowsarblog.ir/?p=253107&more=1&c=1&tb=1&pb=1
دستی بزن ، به آیه ای (أمَّن یُجیب) تر
از ردّ پای جاذبه ها ، دلفریب تر
دستی بزن به فاطمه (س) ، دستی به (هَل أتی)
دستی به اقتدار الهی ، قریب تر
دستی بزن به آیۀ (یس و ربَّنا)
دستی به ذوالفقار علی (ع) ، ناشکیب تر
دستی بزن به چاه غدیر محمّدی (ص)
دستی به انتظار نهایی ، نجیب تر
دستی بزن به حیدر کراّر ، مرتضی (ع)
دستی به ياد حضرت زهرا (س) ، غریب تر
دستی بزن به لباسی که از حسین (ع)
در کربلا فتاده ز داری ، صلیب تر !
دستي بيار سوي اسيران كربلا
تا اشك گونه ، بر كشي از روي سيب تر !
دستی بزن به کعبۀ آمالِ مصطفی (ص)
بر اهل بیت عصمت طاها ، حبیب تر !
صبا ملکوتی
http://mabaas40.kowsarblog.ir/?p=123583&more=1&c=1&tb=1&pb=1
حیاءیعنی همان آزرم دختر
به پاکی اش کمک کرده زهر شر
حیاء یعنی توبا عقلت عمل کند
به چشم پند بر دنیا نظر کن
حیاءیعنی نه افراط و نه تفریط
تعادل را نشان درجان تفریط
نه درخانه بمان حیران وخاموش
نه الاف خیابان سرد ومدهوش
حیا ءیعنی وقاری بس چه آرام
قدم اومی نهدچون برگ ریحان
حیاءیعنی همان علم فراگیر
برد تقدیر تو راسوی تدبیر
ز-میراحمدی
http://taranomegol.kowsarblog.ir/?p=249325&more=1&c=1&tb=1&pb=1
ای قافله برخیز که هنگام اذان است
از این ره تاریک هزاران گذران است
برخیز و بزن تیر به اهریمن ودشمن
بگذار بترسند که تیرت به کمان است
در پشت در معشوق آواره و غمگینم
بگذار بگریم من در حالت مسکینم
شور و سحری دارد عشق دگری دارد
باز آی به سوی من این رشته سری دارد
دوست می دارم در این خیمه نگهبانی کنم
اشک چشمم را برای یار قربانی کنم
ر. رقمی
روضه خوان فریاد می زد ؛
- اگر تو مارا از درت برانی به کدامین در برویم
و من لبخند زنان در دل می گفتم دوباره به در خانه تو …
-خدایا یعنی تو مارا میبخشی؟
خدای من رحمان است میبخشد شکی ندارم
مناظره ای بود میان خدای من و خدای روضه خوان مراسم
- روضه خوان آرزوی کربلا در دل داشت و فریاد از رسیدن به آن می زد
ولی من تنها در دل جرعه ای معرفت می خواستم نه فقط زیارت!
خلوتم تمام شد آرام در تاریکی بلند شدم و به طرف در خروجی رفتم
احساس سبکی دارم
چقدر از نو متولد شدن زیباست
دوباره جان گرفته ام . . .
… قلم …
http://aznoon-ta-ghalam.kowsarblog.ir/?p=239284&more=1&c=1&tb=1&pb=1
<< 1 ... 25 26 27 ...28 ...29 30 31 ...32 ...33 34 35 ... 48 >>