صفحات: 1 ... 37 38 39 40 ...41 ... 43 ...45 ...46 47 48

  سه شنبه 5 آبان 1394 14:56, توسط   , 170 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

 روزهای آغازین پاییز یاد آور روزهایی است که تو بودی و دلم به بودنت خوش بود.

آن روز هایی که رفتی و گفتی بر می گردم و سالهاست منتظر آن روز هستم .

به یاد داری آن روزی که رفتی ؟ تمام لحظات آن روز را هر روز و شب با خود تکرار می کنم

و تو هر لحظه برایم تکرار می شوی ، خنده هایت ، صدایت ، نگاهت ، قد رشیدت ، تورا کنارم حس می کنم.

هر هفته برای یک شهید گمنام مادر می شوم به امید اینکه شاید تو باشی که گمنام شدی .

هر غروب چراغ های خانه را روشن می کنم به امید برگشتنت،

هر صبح گلهای باغچه را در اتاقت می گذارم تا وقتی آمدی همه چیز آماده باشد.

اما نیامدی…

طاقتم تمام شده و تحمل دوریت برایم سخت.  کاش نشانی از تو داشتم ،

کاش سنگ قبری بود تا حرف های نگفته ام را برایش می گفتم .

باز هم نیامدی  و من منتظر برگشت تو خواهم ماند ای گمنام ترین آشنایم .

زهرا شرف نژاد/ مدرسه علمیه نرجس خاتون شاهین شهر

http://blog63.kowsarblog.ir/?p=166087&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  سه شنبه 5 آبان 1394 14:44, توسط   , 162 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

 کربلا عصاره ی بهشت است و عاشورا آبروی عشق…

اگر کربلا نبود هیچ گلی از زمین نمی رویید و مشام هیچ انسان آزاده ای، حقیقت را استشمام نمی کرد.

اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود، امروز عشق بر سر هر کوی و برزنی بیگاری نمی کرد.

حسین آمد و عشق را آبرو بخشید

و عباس با دستان بریده و لبان خشکیده با مشکی زخمی عشق را سیراب کرد تا حرف و حدیثی باقی نماند.

زینب، عشق را تداوم بخشید و آن را در گستره زمین و آسمان منتشر کرد

تا از آن پس تمام عاشقان وام دارِ حماسه ی عاشورا باشند.

کربلا قبله الهام عاشقان شد و

عاشورا میعادگاهی برای آنان که می خواهند نماز عشق را در محرابی به بلندای تاریخ بپا دارند.

از آن روز زندگی معنا یافت که حسین (علیه السلام) بر کتیبه ی دل ها نقش بست

و عاشورا - این راز نهفته - مضمون تمام ناگفته ها شد…

 زهرا علیزاده / مدرسه علمیه نور الهدی ماهدشت

http://mahdasht.kowsarblog.ir/?p=172197&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 17 مهر 1394 10:07, توسط   , 277 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

برای رهبرم مینویسم….
آقا اقتدار کشور یعنی خروش حیدری تو، شجاعت یعنی چنددقیقه سخنرانی شما که پایه های حکومت آل سعود را لرزاند بدون دست دادن با کدخدا
خروش شما نشان داد که ما اهل خویشتن داری اسلامی هستیم اما اگر ظلمی به یک هموطن بشود و خانه ی خدا به دست نااهلان بیفتد زانو نخواهیم زد وکاسه گدایی به دست نمیگیریم بلکه چفیه به گردن آویخته و مانند حسین قیام خواهیم کرد.
اخم هایت گره خورد و دستت مشت شد تا به دنیا بفهمانی در قبال کشتار انسان های بی گناه سکوت نخواهی کرد و این انسانی ترین اصل روی زمین است.
دستت مشت شد و دراز نشد سمت دشمن تا به همگی بفهمانی ما پیرو علی هستیم که در اوج مظلومیت شجاع و دلیر و قهرمان صحنه های پیکار بود دست های مشت شده ات همان مکتب هیهات من الذله حسین در کربلا بود
رهبرم…
مشت تو نشانه 7000سال اقتدار و استقلال ایران و تمدن ایرانی بود که به همگان نشان دهی ایران همان ایران نبرد های بزرگ با ابرقدرت هاست و نه دست بوس وبه پاافتاده ی دشمنان  و نشان دادی هرکجا از مردمت و کشورت دفاع خواهی کرد و در مقابل چشم صدها هموطن داغدار دیپلماسی لبخند را برنمیگزینی
دست هایت مشت شد تا نشان دهی در مقابل کودکان یمن خویشتن داری اسلامی را پیشه کرده بودی و نه مانند منافقین دیپلماسی بی غیرتی را…
رجز خوانی تو، سینه سپر شده ات درمقابل دشمن تسلی دل خانواده های داغدار بود و دستی نوازش بر مسلمانان به سوگ نشسته و قوت قلب سربازان شما در جای جای جهان اسلام

دستتان را میبوسیم و برای وجودتان شکرگزار خدا هستیم…

اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه‌ای…

فاطمه زهرا بهرامی/ مدرسه علمیه نور الهدی ماهدشت

http://mahdasht.kowsarblog.ir/?p=169990&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  سه شنبه 14 مهر 1394 11:20, توسط   , 544 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

بنویس ای قلم ، می دانم میان واژگانی شگرف مبهوت وحیرت زده ای، باری سنگین بر دوشت افتاده است .خ وش به حالت ، چه سعادتی نصیبت شده از غدیر واز علی گفتن ، پس یا علی بگو وبنویس می دانم که از قدر غدیر وصاحب غدیر سخن گفتن قدرتی عظیم می خواهد .ای قلم یا علی بگو وبا اقتداراز غدیر بنگار.
ازآن روز ،آن روزی که خورشید شادمان ترین طلوع عمرش را داشت ،لباس زرینش را به تن کرده بود، باد قصرطلایی خورشید را جارو می کرد وابر آن را آب می زد ، میان صحرا و لوله بود. خارها از شادمانی پر از شکوفه های سرخ شده بودند
غدیرخم دلش پر از اضطراب بود و دریای دلش را آشوب طوفان دلهره برهم زده بود،  اما خم خم به ابرو نمی آورد. آن روز حواسش به دو نخل پیر بود سالها از عمرشان می گذشت اما همچون جوانه ای نو رسته در دل صحرا هراس سر تاپای وجودشان را پر کرده بود. شاخه های بلندشان می لرزید ونسیم آنها را در آغوش گرفته بود تا کمی آرام گیرند اما با صدای زنگ کاروان دلهره شان شدید تر شد، دیگر کاری از دست نسیم بر نمی آمد، نسیم خود نیز به تلا طم افتاد، کاروان نزدیک تر می شد ، باد از همه  پیشی گرفت وخاک قدم های کاروانیان را سرمه چشمانش می کرد ، مست انفاق خوش ساربان گشته وتربت پاک قدم هایش رابرسرو سینه می انداخت ،نسیم میان نخل ها دوید و گیسوان پریشان را مرتب کرد. با صدای ایست ساربان ، زمین و آسمان از حرکت ایستاد و سر تا پا گوش منتظر خبری عظیم شد. دانه های کوچک شن از سوال خیره به هم صف شدند. شتران محملها را به زمین انداختند. گویا در انتظار باری گران بها تر بودند، میان دریای متلاطم انبوه کاروانیان ناگهان موجی از نور به آسمان برخاست گویا خورشید و ماه بر زمین قدم گذارنده اند و آمده اند تا رخت سیاه جهالت را ازتن زمین وزمینیان بیرون آوردند . خورشید دیگر توان ایستادن نداشت بر شانه تب دار ابرها تکیه داد واشک ریخت ودر گوش آسمان نجوا می کرد بنگر ید گویا ابراهیم می آید تا آخرین خشت خانه خدا را بگذارد، آسمان عظمتش چه نا چیز شده بود و غدیر کوچک خم همچون شب قدر گشته بود برتر از هزاران شب تا سحر ملائک پر وبالشان رامیان آن می شستند وبر صاحب غدیر ،بر مولای غدیر سلام می دادند. آری خورشید وماه بر دوش مکان وزمان پا نهادند وخورشید مهر ومهربانی محمد مصطفی (ص) لب به سخن گشود سخنانش همچون شهابی که دل تاریک یلدا را می شکافت از زمین تا آسمان پیش می رفت و زمینیان و آسمانیان به او لبیک می گفتند .
حرف های مصطفی هم بوی سفر می داد وهم بوی رسیدن مسافر ،امینی که امانت دار کلید سعادت و خوشبختی خلایق بود آن روز ،درکنار غدیر بار امانت به دوش علی (ع) نهاد، رو به آسمان وزمین کرد وفریاد برآورد اکنون علی ساربان این کاروان است ، کوله بارتان را پر از عشق او کنید .
یاعلی بگویید این راه به بیراهه نمی رود. خورشید از همه پیشی گرفت به زمین آمد وبر دست علی بوسه زد، ملائک تهلیل گوی آسمان را آذین بستند، درخت نخل شعر می سرلئید ودست شکر به آسمان دراز کرد چه روزی بود روز غدیر.

زینب موسوی/ مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) شوش دانیال

http://alzahra-shosh.kowsarblog.ir/?p=169473&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  دوشنبه 13 مهر 1394 14:02, توسط   , 190 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

ازنظرمردم شهرما،طلبه (چه سال اول حوزه باشد وچه ترم آخرحوزه را گذارانده باشد)؛یعنی رساله ی علمیه ی 14مرجع..به عبارت دیگریعنی طلبه باید به تمام سوالات شرعی مردم باتسلط کامل وبدون کمک گرفتن ازمنبعی، پاسخ دهد..همسایه های دور ونزدیکمان هم یکی یکی می شنیدندکه مرضیه خانم طلبه شده است وکم کم مراجعه کنندگان زیاد می شدند..خانه ی ما شده بود مرکزپاسخگویی به  سوالات دینی ومن هم که سال های اولم بود وبا یکی دوکتاب احکامی که خوانده بودم فکرمی کردم به مقام اجتهاد رسیدم  ،یک جورایی  می خواستم نشان دهم که بله من هم با مراجع تقلید هیچ فرقی ندارم وبا جرأت حکم صادر می کردم:خب حکمش چیزمیشه….حکمش  چیزه دیگه…حکمش اینه که روزه صحیحه واصلا باطل نشده…و قلبم تند تند می زد که نکند حکمی که دادم اشتباه باشد…هنوزخداحافظی  نکرده سریع با استادم تماس می گرفتم وحکم مسئله را ازایشان می پرسیدم وبهترین روز زندگی من زمانی بود که متوجه می شدم  حکمی که دادم درست بوده .. پیش نیامده بود که جوابی را اشتباه داده باشم .. وهمین سوالات مردم بود که مرا وادار می کرد بیشتر مطالعه کنم تا جایی که رشته ی تخصصی من شد؛ فقه واصول..

مرضیه عبادی

http://khomeyniyedovom.kowsarblog.ir/?p=169153&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1 ... 37 38 39 40 ...41 ... 43 ...45 ...46 47 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • howzeh-kosar
  • دل تنگ نجف
  • معاونت پژوهش مدرسه علمیه کوثر قزوین
  • سادات طهماسی