« بر فراز بقیععطر یاس »

او هم جوان بود

او هم جوان بود

  سه شنبه 21 خرداد 1398 18:42, توسط سایه   , 523 کلمات  
موضوعات: دلنوشته

▪️ او هم جوان بود
من هم جوانم…
(بماند که چه راه هایی که نباید رفته ام
و چه کارها که نباید کرده ام…)
قلب ها را به درد آورده ام، می بینم،و فقط ادعا دارم…

_جوانی به این است؟!
که رخ بنمایانیم، اسم مان را بر سر زبان ها بنشانیم، دل برباییم و با استدلال های نادرست و غیرالهی به توجیه خود و دیگران بپردازیم و ذکرمان این بشود که:
« مثلاً جوانیم،میخواهم جوانی کنم… »

_اگر جوانیم چرا درست جوانی نکنیم؟!

یقین دارم، شما هم جوانانی را می شناسید، که بعدها نام و تصویر شان بر سر زبان ها افتاد..
هم اینک، مشغول پیوند زدن دل ها به مبدأ هستی اند،آنها نیز به دلربایی مشغول اند! …
چُنین جوانانی کم نیستند،هدف را شناخته، بُرد مناسب را اتخاذ کرده،سپس ”با یک تیر چند نشان زده اند“…
میدانند برای که،برای چه و چه وقت، به میدان بیایند،
نه نام برایشان مطرح است نه تصویر،
فقط به یک چیز فکر می کنند:
«کار نباید روی زمین بماند،
با یاد خدا، برای خدا…
بسم الله الرحمن الرحیم»

حالا فرق جوانی کردن آنها با جوانی کردن خودم را متوجه شدم!

_قصه این است…
« جوانی دل را به خدا می سپارد ، دست از غیر خدا می کشد و ” میتواند ره صد ساله را یک شبِ طی بکند“
از مُقرّبان درگاه الهی می شود و نه تنها خود را سیراب میکند، بلکه راه سیراب شدنِ تشنگان دیگر را نیز هموار خواهدکرد… »

’مَثل این جوانان مَثل عطر فروشی است که خود سیراب از عطر های خوشبوست و در تکاپوست تا دیگران را هم سیراب کند،از بوهای خوشی میگوید که بوییده، وصف شان میکند و لذت میبرد و با همان لذت دیگرانی را هم که توان بوییدن ندارند را به وجد میآورد گویا که او آن است و آن او…
و ما آن دیگرانیم..در کنار چُنین افرادی نفس کشیدیم و گاهی فقط با یک لبخند از کنارشان رد شدیم ،خود را سیراب شده دیدیم اما در واقع، خودمان را فریب میدادیم..
او از آنچه سیراب شده بود میگفت اما ما فقط از لذت او به وجد می آمدیم..،
تا سیراب شدن مان فاصله هاست…
فاصله ای به اندازه مرز جوانی کردنمان…

اعتقاد بر این است که:

«این جوانان یعنی “شهدا” همچون خورشید نور افشانی میکنند و چون ستارگان، آسمانِ ظلمانی دل را نورانی…
آنها ستارگانی اند که ”راه را میتوان به وسیله شان یافت“
سریع ترین میانبرها به سمت قُرب الهی را نشان میدهند و بهترین رفیقِ راه اند…
«آنها همان عطر فروشی اند که اگر عطری هم به ما ندهند اما با بودن در کنارشان عطرشان را ” که عجیب بوی خدا میدهد“ استشمام خواهیم کرد¹» .
پس؛
 اگر خواستار جاودانه شدن هستی، دغدغه ات کمک به دیگران است،حیات ابدی میخواهی، راه روشن است.
«شهدا » و خون های ریخته شده شان،چراغ و فانوس این راه اند،
فقط، نیت خالص ، تلاش فراوان میخواهد،
حتی شاید فقط با یک عمل،خدا خریدارمان شد…
«حواس مان باشد، خواست خدا را بر خواست دل ترجیح بدهیم» .

 امید است شهدایی جوانی کنیم…
ــــــــــــــــــــ
¹.رسولُ اللّٰه"صلى الله علیه و آله": مَثَلُ الجَلیسِ الصّالحِ مَثَلُ صاحِبِ المِسکِ، لا یَعدَمُکَ مِن صاحِبِ المِسکِ إمّا تَشتَریهِ أو تَجِدُ رِیحَهُ…(کنز العمّال:24675)

به قلم: نجمه جمشیدی باندری

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

 


فرم در حال بارگذاری ...

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • یااباصالح المهدی ادرکنی
  • شمیم