صفحات: << 1 ... 14 15 16 ...17 ...18 19 20 ...21 ...22 23 24 ... 42 >>
بهم زنگ زد و گفت: خانم من می خواهم امسال جهشی درس بخوانم، شما می دانید که باید چه کاری انجام بدهم؟ گفتم: نه فاطمه جان می پرسم بهت خبر می دهم. برایش زنگ زدم مدیر مدرسه سابق ام و پس از پیگیری، متوجه شدم فاطمه خانم فرصت برای جهشی درس خواندن ندارد؛ اگر بخواهد باید این تصمیم را برای سال بعد عملی کند. کلاس چهارم بود و می خواست پنجم را هم جهشی بخواند. می دانستم اتفاقی افتاده که این تصمیم را گرفته اما نمی دانستم چه اتفاقی؛ یعنی پدر و مادرش ازش خواسته اند؟ بعید می دانم.
هفته بعد وقتی همه بچه ها رفتند گفتم: فاطمه چرا می خواستی جهشی درس بخوانی؟گفت: می خواهم جهاد علمی کنم، به خاطر امام خامنه ای…
هفته قبل تر یک فیلم از بیانات حضرت آقا برای فاطمه و دوستانش گذاشتم و نکته برداری اش کردیم. قسمتی از بیانات در مورد علم بود، این که آمریکا چون علم دارد به همه زور گوید و…
فاطمه با تحلیل خودش به این نتیجه رسیده بود که اگر بخواهد جهاد علمی کند باید جهشی درس بخواند و بسیار هم مصمم بود، بدون اینکه من اسمی از جهشی درس خواندن ببریم.
“آقا! عشق و محبت به تو***به قله ها می کشاند ما را”
روشنک دختر لر
http://dokhtarelor.kowsarblog.ir/?p=317902&more=1&c=1&tb=1&pb=1
هیچ به حال آنها فکر کرده اید که بعد از رفتن عزیزشان چه حال و روزی دارند
و چه پنج شنبه هایی که میرسد و آنها بی قرارند
چه جمعه هایی که دیگر یار و دلدار ندارند
به همسران شهیدان فکر کرده اید
بعضی از آنها حتی 25 سال سن هم ندارند بعضی تازه متاهل شده اند
وای وای وای فکرش هم آدم را دیوونه میکنه
بعضی چقدر وقتی فهمیدند همسرشان باردار است خوشحال شدند اما نتوانستند حتی لحظه ای دلبندشان را ببینند
فکرش را کنید بعد حالا بگویید ما برای این شهدا چه کردیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فقط دلشان را خون کرده ایم …………….
نمیدانید همسر شهید سهیلی چه حالی دارد چه گریه هایی میکند و من فقط میبینم و اشک میریزم
همسر شهید جواد آرمش چه حالی دارد تازه چهار ماه بود که طعم متاهل بودن را چشیده بود
آن هم دو هفته یکبار که ناگهان گفتند جواد شهید شده و تو دیگر تنها شدی
یا فاطمه الزهرا با دل های بی قرارشان چه کنم چه به آنها بگویم ………….
دوستان امشب بی قرار یارند چشم انتظار یارند چه بگویم چه جوابشان را بدهم ………………………
امشب نفسم بالا نمی آید خیلی حرف ها دارم اما چگونه بگویم
میشنوم حرف میزنم تا آنها را آرام کنم که ناخوادآگاه به خودم می آیم میبینم خودم بی قرار شده ام
و صورتم غرق در آب اشک چشمانم است چه کنیم چه کنیم
چه روزهای سختی چه ساعت های دلتنگی سختی خدایا کمکمان میکنی .
دوستان دعا کنید . دعاهایتان را برایمان بگویید دعاهای زیبا و زمستانی .
ساجدین (ندای صلح و حقیقت)
خدایا! با تو که حرف میزنم، عطر خوش تو در اتاقم
می پیچد،پرده ها به رقص در می آید
آسمان اتاقم پر از ستاره می شود و ماه در دهانم هزار تکه می شود…..
معبودا!
تنها برای تو اعلان عاشقی می کنم….
تنها تویی که این همه به من نزدیکی….
و تنها تویی که می توانی بدون در زدن وارد قلبم شوی!
یک لحظه نگاهت را از من برداری کار من تمام است!
آرام دل
http://azari1996.kowsarblog.ir/?p=312344&more=1&c=1&tb=1&pb=1
سخت ترین کار دنیا چیست؟
نماز بخوانیم؟ ؟
در گرمای تابستان زیر برق آفتاب 1817 ساعت گرسنگی و تشنگی بکشیم و زمین بیل بزنیم و روزه بگیریم؟؟
اصلا نه جانمان را کف دست بگیریم و به میدان جنگ برویم و جهاد کنیم؟
شایدهم دادن خمس و زکات برای کسی که جانش به مالش وصل است از همه چیز سخت تر است؟؟
امانه!
امام صادق (علیه السلام) در وسائل الشيعة؛ ج15، ص: 255 یک حدیث دارند که سخت ترین کارهای دنیا را به ما معرفی میکنند.
أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ:
بند اول: إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ- حَتَّى لَا تَرْضَى لَهَا مِنْهُمْ بِشَيْءٍ- إِلَّا رَضِيتَ لَهُمْ مِنْهَا بِمِثْلِهِ
رفتار منصفانه:
دلم میخواهد همیشه او اول زنگ بزند و حالم را بپرسد،دلم میخواهد اول او من را دعوت کند،بعد دخترش را،خب من عروس هستم و حساس،مادر شوهر باید هوایم را داشته باشد،نگذارد سرگاز بروم و توقع نداشته باشد ظرف ها را بشویم،همین که به او سر میزنیم و احوالش را می پرسیم کافی است دیگر!
هر روز صبح اولین کاری که انجام میدهم این است که گوشی را بردارم و به مادرم زنگ بزنم و شماره مامانم را بگیرم. قبل از هر مهمانی اولین هماهنگی را با مادرم می کنم،اگر مامانم نتواند کل مهمانی را به هم می زنم،مهمانی بدون مادر آخر صفا نداره،بالاخره مادر است دیگر باید هوایش را داشته باشم.
وقتی خانه اش می روم دلم نمی خواهد او آشپزی کند،خودم غذا می پزم، بنده خدا یک عمر پخت و پز کرده، حالا نوبت من است که آرامشش را فراهم کنم.وقت هائی که آنجا هستم ظرفها را بشویم و نگذارم که دست به سیاه و سفید بزند.مادر است دیگر!
امام صادق (علیه السلام) فرمود: سخت ترین فرائض الهی بر مردم سه چیز است: داشتن رفتار منصفانه با مؤمنان به طوری که انسان برای آنان همان را بپسندد که برای خود می پسندد.
بند دوم:وَ مُوَاسَاتُكَ الْأَخَ فِي الْمَالِ-
کمک مالی به برادر دینی:
خدائیش از اول کارم گرفته و در آمدم خوب است، ولی پولها بی برکت است.نه اینکه نیاید، هر ماه چندین میلیون پول می آید و تند تند خرج میشود و می رود.
اصلا پولی برایم نمانده که!
برادرم کارگر ساده یک مغازه علافی است.من نمیدانم چطور با حقوق بخور نمیر کارگری، زندگی اش را میچرخاند.تازگی ها چندین بار به من رو انداخته است.یکبار برای پیش خانه،باردیگر برای مریضی پسرش،بار دیگر برای قسط ماهیانه یخچالش.
با خودم چرتکه انداختم دیدم اگر بخواهم پنج میلیون تومن رو به او بدهم باید قید گرفتنش را بزنم.اصلا چطور میتواند با این همه قرض و قسط و بد بختی پول مرا پس انداز کند و به من پس بدهد؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود: دومین کار کمک به برادر دینی است.وقتی این حدیث را دیدم جا خوردم. من کمک خود را از برادر خونی ام دریغ کردم چه برسد به برادر دینی!
واقعا که پول خرج کردن در راه خدا و کمک کردن کار خیلی خیلی سختی است!
بند سوم: وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ-
یاد خدا در همه حال:
تنظیمش کرده ام روی دانلود خودکار،یک ساعت که سراغ گوشی ام نروم ده ها فیلم و عکس و آهنگ به گالری ام اضافه میشود.
سر فرصت یکی یکی میبینمشان و هر کدام را که دوست ندارم حذف میکنم،خیلی ها را هم برای این گروه و آن گروه ارسال میکنم.دنیای جالبی است فضای مجازی! رودر رو روی مان نمیشود در مورد همه چیز حرف می زنیم. خوبی اش این است که چشم توی چشم نیستیم و راحت تر هستیم.
هر عکسی را میبینم، هر فیلمی را چندین بار دانلود میکنم، هر دفعه به خودم قول میدهم از این گروهها خارج بشوم و سراغ این عکس ها و فیلمها نروم. اما چه کنم که جوانم و پر شور و حرارت…شروشوری که پاهایم را بسته و رهایم نمیکند.مادر میگوید: وقتی این همه موقعیت گناه فراهم است، مرد میخواهد که چشم و دلش را پاک نگه دارد.
راستی امام صادق (علیه السلام) چه زیبا این حدیث را برای امروز من و شما گفته است.
یاد خدا باعث میشود همه کار های حرام را ترک کنید..یاد او فقط زبانی نیست و در لحظه لحظه زندگی جاری است.
یاد خدا در همه حال ،منظور گفتن سبحان الله و الحمد لله نیست،بلکه مقصود یاد خدا کنار عملهای حرام و ترک آنها برای خداست.
کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله بِشِهابِ قَبَس)
http://kosarnahavand.kowsarblog.ir/?p=312296&more=1&c=1&tb=1&pb=1
امشب آسمان سخاوتمندانه میبارید.
در مسیر بازگشت به خانه در بیابان های اطراف پردیسان صحنه های بکر و بی نظیر از بارش برف به چشممان خورد. اما با سرعت از کنار آن ها رد شدیم. بدون حتی یک نیش ترمز!
آسمان اما سخاوتمندانه به کارش ادامه میدهد. بدون اینکه ذره ای برایش مهم باشد کسی او را می نگرد یا نه! کسی برای دیدن این صحنه های زیبا ترمز می کند یا نه! او فقط سخاوتمندانه میبارد!
ای کاش من هم مثل آسمان بی ریا بودم
آستان جانان
http://astanejanan.kowsarblog.ir/?p=309528&more=1&c=1&tb=1&pb=1
<< 1 ... 14 15 16 ...17 ...18 19 20 ...21 ...22 23 24 ... 42 >>