صفحات: << 1 ... 17 18 19 ...20 ...21 22 23 ...24 ...25 26 27 ... 42 >>
روز دانش آموز از آن روزی، به این نام نامیده شد که دستان گرم نوجوان 13ساله ای با دنیای سرد ما خداحافظی کرد
او رفت تا جهانی از عشق و محبت را برای من و شما بسازد.
حس رفتن در زیر تانک های مستکبران فراتر از شهامت و شجاعت است.
تماشای چشمان معصومش شرمنده ام می کند که آیا توانسته ام لحظه ای از آن چه که او گذشت من نیز بگذرم.
هر سال به مناسبت شهادت مبارکت به وجود نازنینت افتخار می کنیم
و به خود می بالیم که رهبری چون خمینی(ره) چنان حسین فهمیده ای را با دو بال شهادت پرورش داد
و اینک اگر تانکی برای شهادت نیست
کاش کمی از ایمان و شهامت و احساس پاک او را برای رهبر عزیزمان سیّد علی خامنه ای داشته باشیم
کاش مانند نوجوان 13ساله ای از خود و دنیایمان بگذریم تا لحظه ای غم آن عزیز را نبینیم
خانم سبزی
http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=288412&more=1&c=1&tb=1&pb=1
تو اگر که نظرت با من مسکین باشد
حیف باشد که دلم پیش تو غمگین باشد
همهی شهر به بیچارگیام خندیدند
پس چه خوب است سَرم پیش تو پایین باشد
میزنی گاه تلنگر بخورم زود، ولی
وای اگر که زدنت از سر نفرین باشد
وای اگر زود ببخشی و بگویی برو
وای اگر جلوهی ستّاری تو این باشد
بند ابلیس شدم هی به گناه افتادم
نکند بندگیِ من به تو، توهین باشد
نکند با من مغرور شدی سرسنگین
نکند بندهی تو بنده تحسین باشد
تو اگر رحم کنی بندهی تو میمیرد
بغلم کن فقط آغوش تو تسکین باشد
من که بد بوده و بد کردهام امّا والله
بدتر این است که آدم به تو بدبین باشد
ز. محمدی
http://sher-f3495.kowsarblog.ir/?p=286161&more=1&c=1&tb=1&pb=1
ای برتر از خیال و قیاس و و هم و ز هر چه دیده ایم و شنیده ایم و خوانده ایم
هر انکه تورا گم کرد چه یافت؟
و هر انکه تو را یافت چه گمشده ای داشت
باز هم نوای ازلی در گوشم نواخته شد، الله اکبر، به دور از توهمات و تمنیات و اغیار به سوی چشمه ی پاکی ها شتافتم و با سر خوشی دست ها و چهره را به آب پاکی الایش دادم و سر و پا ها را با نم نم عطر پاکی مسح کردم، بار الها چه خوش حسی است در پیشگاه خالق ابدییت ،حاضر شدن، دل به دریای کرم و بخشش سپردم.
ساعاتی را از خود بی خود در پیشگاه ارحم الراحمین، سپری کردم، دیدگانم را فرو بستم و الطافی که بر من ارزانی داشته را شمردم، موجودی صاحب اختیار، اشرف مخلوقات، دارای قوه ی تفکر و تعقل و … شمارش کردم.
و در دل گفتم :هر انچه از دوست رسد نکوست حتی وقایع و دشواری های زندگی…ناگهان جرقه ی شمعی در ذهنم روشن شد((هر که در این بزم مقرب تر است ×جام بلا بیشترش میدهیم))
بار الها دلم از برد و باخت های زندگی به ستوه آمده است، الهی دلم شکسته تو یاورم باش.
خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من، جانا به عهد خود وفا کن
پ. تقی نژاد
صدای فریادِ برگ های خشک ، که زیر پایمان لگد مال میشدند
سکوت طبیعت را شکسته بود . . .
به برگ ها خیره شده بود و در تأمل غرق ، بدون هیچ مقدمه ای گفت :
از پاییز خوشم نمی آید ، فصل مرده هاست!
نمیدانم چرا خدا در این فصل که مرگ دست و پنجه میزند
برگ هارا رنگ نارنجی و قرمز میکند ! اینها رنگ گرم هستند پاییز سرد است.
به برگ های زندانی شده ی زیر پایم که در فشار له میشدند
خیره شدم . . .
بعد از کمی مکث گفتم :
خالق کارش را خوب می شناسد تو فکرش را بکن بین این سردی
و بیروحی پاییز این رنگها به نگاهمان گرمی نمیداد !
آنوقت همه از سردی فصل می مردیم!
درست مثل وقتی که در مشکلات دست و پنجه میزنیم و خودش
با یادآوری وجودِ خودش بِهِمان دل گرمی میدهد . . .
دوباره خش خش برگها بلند شد ، هر دو به یک کشف رسیده بودیم
یک کشفِ واجب الوجودیِ دوست داشتنی . . .
. . . قلم . . .
http://aznoon-ta-ghalam.kowsarblog.ir/?p=282832&more=1&c=1&tb=1&pb=1
برای مراسم عروسی دعوتم کرده بود، نرفتم، گله کرد چرا نیامدی اگر مرده بودم حتما برای عزا می آمدی؟
گفتم: عزیز دلم، بیام توی عروسیی که پر از گناهه چکار کنم؟
گفت: دوماهه محرم و صفر سیاه پوشیدم و گریه کردم، برای دسته عزاداری گوسفند قربانی کردم، خب برای ازدواجم شادی کردیم، کی گفته شادی گناهه؟!
در حالیکه چشمم به تابلوی زیبای « کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا »که بالای سرش خودنمایی میکرد نگاه می کردم،
گفتم :پس معنای کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا که بالای سرت به دیوار کوبیده ای چی می شه؟!
گفت: تو میگی که همیشه سیاه بپوشیم و گریه کنیم؟!
<< 1 ... 17 18 19 ...20 ...21 22 23 ...24 ...25 26 27 ... 42 >>