صفحات: 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 19 >>
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها
مهربان بانوی من ، دیر زمانی است که دلم هوای دیدن تان کرده امّا هر بار به دلیلی این توفیق از کنیز روسیاهتان سلب می شود.
امّا هنوز شیرینی خاطره طلیعه حضور، زیر زبانم است.
چه روزهای خوبی بود ، آنجا بود که برای اولین بار توانستم به حرم ملکوتی تان راه یابم و آرامشی دوباره گیرم.
ای بهترین دختر هستی ، امروز میخواهم کمی با شما در دل کنم و از رفتار زننده برخی از دخترانی برایتان بگویم که شنیدنش قلب رئوف تان را بیش از پیش مکدّر می کند. هر چند میدانم خودتان به همه چیز آگاهید.
در قدیم دختر اگر نزدیک به نه سال می شد روسری از سرش نمی افتاد و جانش به آن بند بود .
امّا امروز نه تنهااز سرش نمی افتد بلکه آن قدر گستاخ شده که پیش چشم هزاران مرد نامحرم با اختیار خود آن را از سر بر می دارد و دلت زمانی بیشتر خون میشود که می بینی از سن بلوغش هم گذشته و شانه به شانه ی مادرش، با افتخار در خیابان ها قدم می زند.
و نیز دختران محصّلی که بعد از تعطیل شدن کلاسشان به بهانه گرمی هوا، مقنعه از سر خود برداشته و خرامان و خندان بدون توجه به نگاه های خیره نامحرمان، قدم میزنند و قهقهه مستانه شان گوش فلک را پر میکند.
پس چه شد آن همه حجب و حیای دخترانه !!
قصه زمانی تلخ تر میشود که مادرانشان را می بینی به این بی حجابی دامن می زنند.
ای مادر کجاست آن غیرتت؟ چه شده که اینقدر بی تفاوت شده ای که حتی خودت به او میگویی : دخترم هوا گرم است روسریت را بردار و نه تنها به این کار راضی نمی شوی بلکه به مادران دیگری که در خیابان دست دختر معصومشان را گرفته اند تشر میزنی که روسری اش را بردار هوا گرم است.
ای مادر چرا کمی به وجدانت رجوع نمی کنی،وقتی گرمای این دنیا را نمیتوانی تحمل کنی، چطور در گرمای آتش جهنم دوام خواهی آورد؟
خدا به دادت برسد که اینگونه مروّج بی حجابی در جامعه میگردی.
بی بی جان فدای قلب صبورتان بشوم که چه چیزها که نمی بینید و نمی شنوید و فدای قلب نازنین یا بن الحسن (عج) پسر حضرت فاطمه (س) گردم که خون گریه میکند.
دعای خیرتان را بدرقه راهمان کنید و عاقبت بخیری مان را از خداوند منّان بخواهید و سلامم را به برادر عزیزتان برسانید و از ایشان بخواهید توفیق زیارت بارگاه مقدس شان را به همه و من زائر اولی بدهد.
به قلم: ا.قادر احمد سرایی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
آمدهام تا لحظاتی سر بر دوش بانویی بگذارم که مأمن آرامش دل مردم در شهر قم است. آمدهام سنگینی بغضم را در آغوش معنوی حضرت معصومه(س) بشکنم.
بانوی من! دلتنگم از روزگار، دلگیرم از زمانه، آشوبم از حیرت دورانی که همه چیز بوی مادیت و دنیاگرایی میدهد.
شاکی ام از دلم که قرار ندارد و لحظه ای آرام نمی گیرد. دلم مملو از درد است. به هر جای شهر که می نگرم زخمی بر زخمهای دلم افزوده می شود و سوزش زخمهای کهنه شدت می گیرد.
در کوچه و خیابان که قدم می نهم، چهرههای آرایش کرده زنان و دختران آزارم میدهد. عروسکهایی زنده در پشت میز، در فروشگاه و پاساژ و اداره و مکانهای عمومی در حال خودنمایی هستند. جامعه با زنان چه کرده است بانو!! صدای موسیقی در استخر و ورزشگاه و پارک و مکانهای عمومی بیداد میکند! مجالس شادی مملو از گناه شده است. حتی مجالس برخی مذهبی ها با آلات موسیقی و رقص همراه گشته است، آن هم به نام مولودی خوانی برای ائمه! آیا اینجا کشور اسلامی است، واقعا گاهی شک می کنم.؟؟؟!!!!
دردم را به که بگویم که اتهام سخت گیر بودن به من نزند! مرا نصیحت نکند که خواهرم به روز باش! دوست گلم، سخت نگیر، بگذار دخترت لذت دنیا را بچشد؟!
چگونه در عصری که تنوع امکانات و زرق و برق های دنیا جلوه نمایی می کنند، تفریحی برای فرزندم رقم بزنم؟ نیازش به شادی را چگونه پاسخ گویم که با گناه آمیخته نگردد؟؟ با چه ضمانتی فرزندم را به مدرسه بفرستم تا به اصطلاح تعلیم و تربیت بیاموزد؟ به دست کدام معلم؟؟ به دست کدام مدیر؟؟ وقتی هزینه مدارس غیرانتفاعی مذهبی نیز سر به فلک می کشد.
بانو جان! در عصری به سر میبریم که به عنایت شما سخت محتاجیم. به دعای خیرتان نیاز مبرم داریم. بانوی ایران! مسلمانان در دریای مشکلات غوطه ورند. به خدا قسم مظلومیت امروز اسلام، کم از عصر شما ندارد. هنوز هم کوفیانی هسند که پیمان شکستند. و شاید بدتر از آن جاهلیت عصر پیامبر جای خود را به جاهلیت مدرن داده است. هنوز هم قوم بنی اسرائیل مصداق دارد و بهانه تراشی برای گناه یادآور قوم موسی است. همجنس گرایی قوم لوط دوباره به جامعه رو آورده است. انگار تاریخ در حال تکرار است. اما با شدت بیشتر!
مضطر شده ایم بانو! دلمان منجی می خواهد! دلمان برای حضور آقایمان بهانه میگیرد. عمه سادات! به جان برادرت امام رضا(ع) نظر عنایتی کن بانو! واسطهای باش تا خدا دلهای مضطر ما را با ظهور مولا التیامی ببخشد. ما را دریاب بانو!
اللهم عجل لولیک الفرج
آمین
به قلم: ف.امینپور
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
بهشت خانه ی آقاموسی بن جعفر منت بر سر زمینیان گذاشتید آن هنگام که باقدومتان مبارک گردانیدید دامن نجمه خاتون را و اشتیاق بی پایان برادر از وجودتان چه عاشقانه وصف مینماید این مهر خواهر، برادری را.
بانوی آینه ها، آفتاب رخشان مردمان کویر؛ فاطمه گونه معصومه ای که دل در گرو بی قراری برادر گذاشتید تا آرامش از وجود امام خود گیرید.
صحن و سرای حرم مقدستان چه بهشت بی نظیری گشته است که وام ازحریم قدسی برادر بزرگوارتان می گیرد. آینه های صحن مطهرتان حکایت از دلتنگی بی انتهایتان از دوری امام خود دارند.
و این روزها چه رازها در سینه میپرورانند از درد مردمانی که زیر سیاهی چادرتان متبرک می گردانند روزگار خود را.
دیر زمانی است می اندیشم به سعادت مردمانی که با اشتیاق میزبانتان گشتند، بوی یاس وجود مقدستان همراه با کوله باری از حکمت و علم، خوش به سعادتشان.
هیچگاه از خاطر نخواهم برد خاطره اولین زیارتتان را، بارها با خود اندیشیدم به معنای*اشفعی لنا فی الجنه* و زیر لب زمزمه کردم، بانو توفیق عنایت بفرمایید دستم از دامنتان کوتاه نگردد.
آنجا بود که اشک ریختم بر غریبی بانوی مصیبتهای کربلا که چگونه، بانو نتوانستید بدون برادر تاب بیاورید ولی بدون برادر بازگشتید، که چگونه خارهای بیابان شرمسار از صبوریتان گشتند.
چه دلنشین است مهر خواهر برادری و چقدر جایش در روزمره گی هایمان خالی است.
بیاندیشیم! آخرین بار که با همه وجود برادرمان را دل آرام کرده ایم که بودنت آرامش جان خواهر است در این روزگار شلوغ چه وقت بوده است؟
به قلم: ش.پرنیا زیارتی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
پروردگار!
فکر کردن به روزی که از وحشت آن زنِ آبستن بار خود را بر زمین میاندازد و گریزان به این طرف و آن طرف میرود، حالم را دگرگون میکند.
از آن روزی که فرزند به پدر رحم نمیکند و پدر از فرزند فراری و گریزان است .
همه از هم فرار میکنند و به دنبال پناهگاه امنی میگردند، اما در آن روز غیر از درگاه تو پناهگاهی وجود ندارد إی مولایِ من!
خداوندا!
دست نیاز به سویت دراز میکنم و از تو میخواهم لحظهای و کمتر از آنی من را به خود وا مگذاری، که اگر با خود تنها باشم اسیر هوایِ نفس و شیطان جنی و انسی میگردم و در آن روز چهرهام سیاه است و پریشان!
پس من را دریاب مولایِ من که تو مولا هستی و من عبد گنهکار تو، پس غیر از مولا چه کسی به بنده گنهکار رحم میکند!
“مولای یا مولای
أنت المولی و أنا العبد و هل یرحم العبد إلا المولی”
به قلم: ز.یوسفوند منفرد
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
نمی شناختند که کیستی… عبـدی عظیـم را از دست داده بودند و نمی دانستند!
پیکر پاک شما را که برای غسل مهیا کردند در جیب لباستان نوشته ای یافتند و تازه متوجه شدند که نـوری از اهل بیت در بینشان بوده!
«من ابوالقاسم ، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم.»
سلام خدا بر پدرتان «عبدالله » و مادرتان «فاطمه» دختر عقبة بن قیس!
مبارزه و پیکار بر ضدّ ستم و سلطه استکباریِ حاکم بر جامعه اسلامی، ارثی بود مقدس که نسل به نسل در بین نوادگان اهل بیت به جا می ماند! تاریخ، شهادت پدرتان در زندان را ثبت کرده است! تماما سودای انتقام صلح تحمیلی به جد عزیزتان، حسن مجتبی را در سر داشتید و لحظه ای از حرارت داغِ کرب و بلای عمویتان حسین بن علی در وجودتان کاسته نمیشد!
کرامت طبع ، عزّت نفس و خدمت به محرومان، ملقّبتان کرد به «السیّد الکریم» که البت تمـام خاندانتان سَیـِّد بودند و کریـم!
خوشا به بخت بلندتان که در دوران حیات، پنج امام از امامان اهل بیت علیهم السّلام - یعنی امام کاظم علیه السّلام تا امام عسکری را درک کردید…
خوشا به این عزت که امامِ زمانتان در وصفتان فرمود:
«أما إنّک لَوزُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیمِ عِندَکُم کُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السّلام بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در شهر خودتان زیارت کنی ، مانند کسی هستی که حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده باشد.»
و چه سندی محکمتر از تائید امام هادی که شما را مجتهد و امین خود در مسائل دینی می دانست:
«یا أبا حَمّاد! اَشکَلش عَلشیک شَی ءٌ مِن امرِ دینِک بنا حِیَتِک فَسَل عَنهُ عَبدَالعَظیمِ بنَ عَبدِاللهِ الحَسَنِیّ و اقرِئهُ مِنِّی السَّلامَ .
ای ابو حماد ! هنگامی که چیزی از امور دینی در منطقه ات برای تو مشکل شد ، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان.»
حکومت جور عباسی از سابقه مبارزاتی و شخصیت علمی و جهادی و ارتباط بسیار نزدیک شما با اهل بیت علیه السّلام به خوبی آگاه بود و شما را وزنه ای وزین برای شیعیان می دانست؛ از همین حیث بود که زندگانی مخفی شما در سال های پایانی عمرتان شروع شد… سالها تحت تعقیب حکومت وقت قرار گرفتید!
و اما پس از این همـه سختی، هیچ نمی توان باور کرد انتهای زندگانی شما وفات باشد!
تورق میکنم کتاب الشجرة المبارکة را؛ چشمم به لفظ “قتل” بر میخورد!
و قتل بالری و مشهده بها معروف و مشهور.
کتابی دیگر بر میدارم… المنتخب الریحی اشاره ای دگر دارد بر مظلومیت شما:
و ممن دفن حیا من الطالبین عبدالعظیم الحسنی بالری . گفته شده از جمله کسانی که از خاندان علی بن ابی طالب زنده به گور شده، عبدالعظیم حسنی در ری است!
در گزارش دیگری به کتاب مشجّرات ابن معیه، نسبت داده شده که شما را با زهر، به شهادت رسانده اند!
نمی توان باور کرد که معصوم، زیارت شما را تشبیه به زیارت امام حسین علیه السّلام کرده باشد و شما در انتهای زندگانی شباهتی به سیدالشهداء نداشته باشید!
سـلام خدا بر حیات و مماتِ الهیِ شما…
به قلم: س.سجادی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.