صفحات: << 1 ... 8 9 10 11 12 ...13 ...14 15 16 ...17 ...18 19 >>
بسم الله الرحمن الرحیم و بسم خدایی ک مادر آفرین است و محبت پرور…
مادر تنها ستاره آسمان محبت است…مادر یگانه ترین همدم تنهایی فرزندانش است…
مادر رازدار یکایک اهالی خانه است…
بهشت وجود مادر چراغ خانه است و خدانکند خانه ای خیلی زود بی فروغ شود…
مادر مادر است فرقی نمیکند دستانش می لرزد یانه؟ سیلی خورده یا نه؟بازوانش ورم دارد یانه؟…او دوست دارد کودکانش را ببوسد ،ببوید، در آغوش بگیرد اما خدانکند مادری بخواهد اما نتواند…
مادر است دیگر …همه بچه هایش را دوست دارد حتی همان طفل شش ماهه درون شکمش را …هرروز برای سلامتی اش صدقه می دهد ،نذرش می کند ،برای روز تولدش برنامه می ریزد ،اسمش را صدا میزند ،از پدر و خواهر و برادرانش می گوید،اما خدانکند سیاه مردی قصد بار شیشه اش را کرده باشد…
مادر است دیگر…فرقی نمی کند جوان باشد یا پیر…یا جوانی که خیلی زود پیر شده،او دوست دارد عروسی دخترش راببیند،شب زفاف برایش مادری کند اما خدانکند مادری دختر را به برادر بزرگترش وصیت پیراهن کهنه کند…
مادر است دیگر…حتی برای بچه های نسل بعدش هم دعا می کند…اما
اما فدای مادر مهربانتر از همه مادر ها…که حتی برای من هم دعا میکرده برای تو هم دعا می کرده و الان هم اگر هوای شاه پسرش مهدی را داشته باشی و برایش سربازی کنی ،دعایت می کند …اللهم عجل لولیک الفرج…
ز. مزین
http://hejab1992.kowsarblog.ir/?p=202197&more=1&c=1&tb=1&pb=1
دلتنگی خیلی حس عجیبی ست مخصوصا وقتی که راهی برای برطرف شدن این دلتنگی وجود نداشته باشد…
وقتی دلت عمویی بخواد و عمویی نباشه…
عمویی نباشه که یه وقتایی باهاش درد دل کنی…
عمویی نباشه که از نا مهربونی مردم شهرت باهاش حرف بزنی…
عمویی نباشه که الکی براش خودتو لوس کنی…
عمویی نباشه که از سر و کولش بالا بری….
عمویی نباشه که بهت بگه جیرجیرک…
عمویی نباشه که وقتی کار اشتباهی می کنی بهت چشم غره بره…
عمویی نباشه که موقع ازدواجت برات بره تحقیق…
عمویی نباشه که گاهی وقتها حتی شکایت پدرت رو براش ببری و ذوق کنی وقتی با پدرت صحبت می کنه …
وقتی عموت رو تا حالا حتی یکبار هم از نزدیک ندیده باشی خیال پردازی هایی می کنی که انگار هیچ کس طعم داشتن چنین عمویی رو تا حالا نچشیده…
دلم تنگ شده برای عمو جونم که ندارمش …
اون جوان رعنایی که خمپاره نیمی از بدنش رو از بین برد
گندم
بسم رب الشهداء
همان طور که میدانید کلمه به کلمه ی شهید پر از معانی گوهرباراست که
شین آن یعنی, شوق پرواز , آری در وجودشان چنان شوروشوقی داشتند که به هنگام روانه شدن به جبهه ها شادبودند گویا به مجلس عروسی دعوت داشتند چون اینان در هر چیز که نظاره میکردند جز سیمای یار نمیدیدند و ازیادش غفلت نداشتند ودنیا را چون قفس می انگاشتند وبه آن دلبسته نبودند وبرای رهایی از این قفس به جبهه ها پناه برده بودند که خیلی از این پناهندگان مانند پرنده به سوی محبوب پر کشیدند وخیلی نیز جانباز شدند باید توجه داشت جانبازان شهدای زنده هستند وتحمل کردن ما و اوضاع وشرایط کنونی برایشان سخته ولی به خاطر خدا این سختی ها احلی من العسل است واینان به اذن خدا زنده ماندند تا ماها که جبهه و جنگ را ندیدیم به سوی یار هدایت شویم و با پرسش از آنها یا حتی با نگاه کردن به آنها بفهمیم که چه سختی هایی کشیدند و چقدر ایثار و فداکاری کردند تا ما در امنیت و آرامش زندگی کنیم بس باید این شیر مردان را قدر بدانیم و دعا بر سلامتی اینان کنیم و سعی کنیم رفتارمان خداپسندانه باشد تا جانبازان گرامی هم از دست ما آزرده خاطر نشوند خدا سلامتی به همه این بزرگواران عنایت بفرماید .
بله عرض میکردم هاء آن یعنی هدیه هدیه ی چی ؟ هدیه جان , شهدا چنان مجنون لیلی بودند و با این شعار که از جان چه عزیز است بگو آن به تو بخشم در راهش جانفشانی کردند وزیر توپ و تانک وروی مین ها رفتند و شربت شهادت نوشیدند ودر خونشان غلتیدند تا خود را به لیلی رساندند و مارا به استقلال ,آزادی,جمهوری اسلامی .
یاء آن یعنی یاد ,آن هم یاد خدا وبا یاد معاد مراقب گفتارو رفتار و اعمال خود بودند تا ذره ای از دین منحرف نشوند و هماره به یاد خدا بودند واز یاد یار لحظه ای غفلت نداشتند وهر واجبات و مستحبات و مباحاتی انجام میدادند به نیت خشنودی خدا بود ودرهر حال وهر کاری توکل به خدا داشتند وهمین یاد خدا آنها را باعزت کردو به سعادت ابدی رساند .
دال آن یعنی دلبری کردن ,شهدا چون ارزش خلقت خودرا میدانستند به کمتر از دیدار یار راضی نبودند پس در دنیا با اعمال ورفتاری چون ایثار , جهاد و..دلبری کردند تا شهادت نصیبشان شد یعنی خدای جلیل القدر آنها را صدا زد و آنها هم لبیک گویان و با توشه ی قیمتی به سویش شتافتند وشهدا با دلبری کردنشان توانستند شهید را که از اسماء خداست لقب خود کنند
س. داداشی
شاعرها می گویند قصه تلخیست قصه عادت
من می گویم تلخ ترین ها عادت به ندیدن امام است
دیگر نمیفهمی که اصلا چرا باید کامت تلخ نباشد
اصلا نمیفهمی که کامت تلخ است
اصلا مگر کام ما تلخ است ؟
این وحشت ناک نیست؟
باد صبا
نام تو بالای سرم است.
هر شب به خاک می افتم و در پناه تو به آسمان می روم.
نام تو در قلبم است.
قلبم هر لحظه به یاد تو می تپد و نام تو را صدا می زند.
نام تو آرام این دل بی قرار است.
دلی که از روزگار زخمی است با نام تو آرام می شود.
نام تو در یادم است.
ذکر نام تو وجود یخ زده ام را شعله ور می کند.
روزهای یخ زده و سرد با نام تو گرم است.
صدای قلبم شده یا مهدی .
نام توست که آرام کند این دل غم زده را…
راوی انتظار
http://blog63.kowsarblog.ir/?p=188592&more=1&c=1&tb=1&pb=1