موضوع: "دلنوشته"

صفحات: 1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10 11 12 ... 19

  جمعه 29 اردیبهشت 1396 23:43, توسط   , 316 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

دوست دارم همیشه یک ردپایی از خودم به جا بگذارم. اگر به وبلاگی سر بزنم حتما یک نظر هم ارسال می‌کنم؛ پستی را که می‌خوانم لایک می‌کنم و برایش کامنت می‌گذارم. آدمی نیستم که اگر از کنار مطلبی، عکسی، چیزی رد شدم زیر چشمی یک نگاهی بیندازم و بعد راه خودم را بگیرم و بروم. انگار دوست دارم هر جا که می‌روم وجود خودم را در آنجا و آن لحظه ثبت کنم.

خودم هم همیشه دوست دارم بدانم چه کسی وبلاگم را می‌خواند؟ از کجا می‌آید؟ چه شخصیتی دارد؟ کافی است شمارشگر کانالم یک شماره کم یا زیاد شود. چک می‌کنم ببینم چه کسی آمده و چه کسی رفته.

شاید این رفتارها و این فضای مجازی پدیده‌ای نوظهور به نظر برسد اما به نظرم اینطور نیست. آن آدم قد بلند ِ مو فرفری هم که لباس‌هایش برگ درخت بود، هر جا می‌رفت از خودش ردپا به جا می‌گذاشت؛ روی در و دیوار غارها کامنت می‌گذاشت و ما را از احوال خودش آگاه می‌کرد. ما هم دوست داریم بدانیم چه کسانی در این غارها و آثار باستانی زندگی می‌کرده‌اند، چه ویژگی‌هایی داشته‌اند، زندگی و افکار و دغدغه‌هایشان چه بوده.

بعدها با زغال و اسپری روی در و دیوار و درخت، اسم‌مان را نوشتیم و از خودمان ردی به جا گذاشتیم. (به قول امروزی‌ها کامنت گذاشتیم و اشیاء را لایک کردیم) تا بعدی‌ها بدانند ما اینجا بوده‌ایم.

الان هم آدم‌ها همان‌اند که بودند؛ حب به جاودانگی و ردپا از خود به جا گذاشتن هم همان است. فقط شکل و ابزارش متفاوت شده. اگر قبلا چند سال طول می‌کشید تا ردپا و دست‌خط افراد به دست دیگران برسد، آن هم به طور مجازی، یعنی بدون اینکه هیچ وقت همدیگر را ببینند، امروز دست‌خط‌ها سریع‌تر به همدیگر می‌رسد. آن به آن. افرادی که ممکن است هیچ وقت در فضای حقیقی همدیگر را نبینند.

به نظرم فضای مجازی پدیده‌ای نو ظهور نیست، قدمتی به اندازه‌ی انسان‌های غارنشین دارد.

وبلاگ گروهی: چهل تکه

http://40teke.kowsarblog.ir/?disp=posts

 

  جمعه 15 اردیبهشت 1396 22:58, توسط پشتیبانی کوثر بلاگ   , 424 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

خدا وقتی عاشق کسی شد شهیدش می‌‌کند. مادرم می‌گوید این حدیث قدسی است و حدیث قدسی یعنی حرف‌های خودمانی خدا که به رسولش گفته، درگوشی، در قرآن هم ننوشته. حرف‌هایی که باید بگردی تا پیدا کنی مثلش را! من یقین دارم خدا تو را خیلی خیلی دوست دارد بیشتر از همه رفقایت ‌ـکه شهید شدند همان دم بی‌سر با ترکش خمپاره و یا هزار پاره با گلوله مستقیم توپ! و یا تشنه مثل‌…ـ آخر تو هر لحظه با هر نفس داری برای خدا می‌میری پس شهیدتری از آنها و خدا عاشق‌تر به تو، نه؟

دیشب مادر سرمشقم را گاز خردل داده بود و من چند صفحه پشت سر هم نوشته بودم گاز خردل با همان تلخی و بوی زهمش! امروز صبح پارمیدا ـ‌همکلاسیم‌ـ یکجوری نگاهش می‌کرد، گاز خردل را می‌گویم. انگار ندیده باشد. نه حتماً. پدرش تاجر بزرگی‌ است و در کار واردات. پدرش اصلاً جنگ هم ندیده! پدرش…

من اما گاز خردل را می‌فهمم! می‌بینم وقتی نفست را تنگ می‌کند تا آنجا که رنگ صورت نحیف مادر می‌پرد . خدا را همیشه کنار خودمان حس می کنم. همان وقتی که تمام تنت پر می‌شود از تاول‌های ریز و درشت. تاول‌هایی که اجازه نمی‌دهند راحت بغلت کنم‌ـ مادر می‌گوید تاول‌ها درد دارند، پدرت را آزار نده زهراـ

باید به پارمیدا بگویم گاز خردل یعنی کپسول اکسیژنی که به قامت من است و مادر تنهایی باید جابجایش کند. بین خودمان باشد، پارمیدا می‌گوید: مادرش دست به سیاه و سفید هم نمی‌زند! سرمایه‌دار هستند دیگر، اما مادرم چه کارها…، بی‌خیال بابا قول داده‌ام به مادر که رازداری کنم برایش.

چند وقتی است مادر به دکترها اصرار می‌کند تا دُز مُسکن‌هایت را بالا ببرند اما طفره می‌روند، بهانه می‌آورند که مسکن‌ها درد را از بین نمی‌برند! مگر می‌شود… به گمانم دکترها اصلاً درد نکشیده باشند تابحال. به اندازه تو لااقل، قدِ واژه‌های پربغض من، شانه‌های لرزان مادر یا نه، اندازه دل کوچک ماهی‌ قرمز که بی‌شکیب است وقت و بی‌وقت در حوض آب…

آرزو ندارم مثل پارمیدا سرمایه‌دار‌ باشیم و به این و آن پُز دهیم! از سر ولنگاری با ماشین مدل بالایمان در خیابان‌های بالای شهر ویراژ دهیم یا خانه ویلایی پر از مستخدم معامله کنیم، عیدها، سفر خارجه برویم! دلمان خوش باشد که در دادن مالیات سر دولت شیره مالیده‌ایم. یا دور زدن قوانین را خوب بلدیم! یا… نه، من هیچ وقت این آرزوها را ندارم. من می‌خواهم فقط عاشق خدا شوم آنقدر که خدا هم عاشقم شود آن وقت شاید مثل تو جان بازم ‌کند. شاید بتوانم واژهِ واژه دردهایت را بنویسم تا بفهمند چه می‌کشی بابا… آخ که چقدر درد می‌کشی بابا…

زفاک

http://gays.kowsarblog.ir/جان-بازی

  جمعه 8 اردیبهشت 1396 23:08, توسط   , 258 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

مادر شدن لذتی دارد که هیچ چیز با آن برابری نمیکند!!!!!
مادر که باشی به مادر شدنت افتخار میکنی!!!!!
به اینکه ذره ای از تجلی خلقت در وجودت شکل میگیرد افتخار میکنی!!!!!
اگر فرزندهم پسر باشد ،مادر بیشتر ناز میکند!!!!!


روزهای آخر بارداری مادری است به نام فاطمه(س)
بی شک مادر بودن طعم شیرینی دارد آن هم اگر یک معصوم از نسل معصوم قدم بر چشمان گیتی می نهد!!!!
مادر این روزها نگران است!!!!!
او از حملش کراهت دارد!!!!
حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً
مادرش او را با ناراحتى حمل مى‌کند و با ناراحتى بر زمین مى‌گذارد؛(1)


آخر مگر چه شده است؟
چرا یک مادر از حملش کراهت دارد؟؟
به راستی این طفل معصوم و مادرش چه گناهی کرده اند؟؟!
 گفته اند برای مادر از عالم بالا خبری آمده است!!!


به او مژده داده اند که فرزندش پسر است!!!!!(2)
اما چه پسری؟؟!!


همان پسری که بعد از مادر،کشته میشود!!!!
همان پسری که بعد از شهادتش کفن ندارد!!
کفن نه!!! پیراهن هم ندارد!!


همان پسری که از آتش عطش در خودش می پیچید !!!
داغی که در جگر خود دارد ،برادرش ندارد(لایوم کیومک یا ابا عبدالله)!!


انگشتری که با خودش آورده بود کو؟؟
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت!!!


چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها
همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت!!!


از پای کوب اسب سواران شنیده ام!!!
بردند روی نیزه سری را که تن نداشت!!!!!


یابن الحسن!!
لکنت گرفته است سراپا زبان ما
شأن نزول کیست که خون گریه می کنید؟؟
حق باشماست شام و سحر گریه می کنید!!!
جای سرشک،خون جگر گریه می کنید!!!


السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

کوثر نهاوند

http://kosarnahavand.kowsarblog.ir/%D8%AE%D9%84%D9%82%D8%AA-%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%B3%D8%AA

 

  جمعه 8 اردیبهشت 1396 22:44, توسط   , 105 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

به واژه مادر كه فكر مي كني انبوهي از معاني در ذهنت خطور مي كند

ولي بعضي از افراد اين كلمه يا اين ابر واژه را مدام با يك حس غريبي زمزمه مي كنند گويي در پي گمشده خود هستند .

چرا كه سالهاست زمانه بي رحم بين آنها ومادرشان را جدايي انداخته است .

مادرت كه فوت شده يا اينكه طلاق گرفته باشد فرقي نمي كند.

به هرحال از او دوري و سايه سنگين نامادري هم نمي تواند گرماي آغوش پر مهر مادري را به تو هديه كند.

ولي تو مي تواني اين گرما به فرزندان خود هديه نمايي چرا كه تو خودت مادري . ..

 

زمهریر

http://zamhareer.kowsarblog.ir/%D8%AA%D9%82%D8%AF%D9%8A%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%86%D8%B1%DA%AF%D8%B3

  جمعه 1 اردیبهشت 1396 22:49, توسط   , 239 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

كـــه چرا غافل از احـــوال دل خويشـتنم

و در آستانه ي تغيير و تحول سال و زمان؛ دعوتي احوال ما را دگرگون نمود؛

تا بار ديگر سرخي خون شهدا متذكر راه و منش زندگيمان باشد. پروردگارا سپاسگزارم كه ما با راهيان سفر «راهيان نور» همراه كردي تا غبار و زنگار سرگرمي هاي مادي، خودخواهي ها و سود طلبي هاي اين دنيا، با بالاترين سطح فداكاري براي آرمان هاي بشري؛ يعني شهادت زدوده شود و نور رستگاري چشمان بي فروغمان را روشنايي بخشد.

هميشه شنيده و گفته ايم كه: «ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند…» اما امروز مي خواهم يادآوري كنم؛ ما آماده ايم تا آبروي كوفه را احيا كنيم. آماده ايم كه پاي پياده تا كوفه رفته و در آباداني آن براي همراهي و ياوري «علي زمان» از هيچ خدمتي دريغ نكنيم.

پس سرور و مولاي من به حق آن دل هايي كه با نور ايمان و توكل بر تو محكم شده بودند و همه ي سلاح هاي زر و زور را ناكار امد و بي اثر كرده بودند؛ ما را نيز مزين به «روحيه ولايي، رفتار انقلابي و غيرتي شهدايي» كن تا بتوانيم در ياري امام عصر و زمانمان تا آخر ايستاده و سربلند باشيم؛ آن گونه كه امصار و اعصار نظيرمان را در مردانگي و ولايت پذيري به خود نديده باشند براي ساختن تمدن اسلامي_الهي  وعده داده شده از سوي ذات غيور و مهربانت.

 

ه. انجمنی

http://narjes-s3.kowsarblog.ir/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%81%D8%B1

1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10 11 12 ... 19

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • ذاكري