صفحات: 1 ... 8 9 10 ...11 ... 13 ...15 ...16 17 18 ... 48

  یکشنبه 25 فروردین 1398 11:35, توسط سایه   , 298 کلمات  
موضوعات: بدون موضوع

 

داستان هر انسانی روایتگر گره‌های فرش رنگارنگ زندگی اوست.
فرشی که نرم‌نرم بافته می‌شود. روایت مادری که گره‌های رنگین و تماشایی زند‌گی‌اش را برایمان بازگو می‌کند.
صغری از ۹سالگی نابینا می‌شود. رنج‌های زیادی می‌کشد، تااینکه با مش‌باقرکه خیلی بزرگتر از خودش بود، ازدواج می‌کند.اولین فرزندش محمد‌رضا در سال۱۳۳۹به دنیا آمد و او هم مادر شد.
از شیرین زبانی‌ها، ادب، صبر و آرامش کودکی محمدرضا و از دلسوزی و غمخوار بودنش می‌گوید. محمد رضا تا سال۵۷ در ارتش حضور داشت و بعد از آن به خاطر موافقت با انقلابی‌ها دیگر برنگشت.

با اینکه بیکار بود، همیچوقت در خانه نمی‌ماند و به فعالیت‌های انقلابی می‌پرداخت.
بعد از پیروزی انقلاب تا فرمان امام راشنید وارد سپاه شد.
“حضور در کردستان و وقایعی که در پاوه رخ داد و همراهی محمدرضا با اصغر وصالی و شهادت خیلی از افراد گروه دستمال سرخ‌ها ومقاومت پسرش را آدمی دیگر کرده بود.”
با اصرار مادر نامزد می‌کند و مادر خیلی خوشحال بود که بعد کلی انتظار دختر دلخواه را برای پسرش پیدا کرده.
هنوز طعم شیرین نامزدی را نچشیده بود که جنگ بین ایران و عراق شروع شد.
با جبهه، شهادت و مجروحیت هرروزه‌ی یک‌یک از دوستانش دلش
نمی‌آمد تا زهره را به عقد خود درآورد. عقیده داشت اوهم شهید خواهد شد ونباید او را به خود وابسته کند.
اوایل دی‌ماه بود که رفت. چند روز بعد نامه‌ای از رسید
که خواسته بود تا مقدمات عروسی را آماده کنند.
روز موعود مادر حال عجیبی داشت. محمدرضا شهید شده بود و همه می‌دانستند اما از مادر پنهان می‌کردند.
محمد رضا در روز عروسی‌اش به آرزویش رسیده بود.

حلوای عروسی کتابی به قلم خانم فاطمه دانشور جلیل است، که روایت زندگی و شهادت شهید محمد رضا مرادی از زبان مادرش را مرور می‌کند.

به قلم: بهاره شیرخانی


برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

 

 

کلیدواژه ها: طلبه نوشت, معرفی کتاب
  پنجشنبه 29 آذر 1397 11:58, توسط سایه   , 467 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب

به‌به ، به‌به! خوشمان آمد همه نوعش را به غیر از این یکی تجربه کرده بودیم. نه ! خدائیش خیلی زحمت کشیدند. در یک برنامه نیمه مذهبی از همین شبکه فخیمه صدا و سیمای خودمان با همین عینک آستیگمات‌مان مشاهده کردیم. بنده خداها نه این که بد حجاب باشند نه اصلا ! اتفاقا هم چادر و هم مقنعه و … خلاصه حجاب نیمه کامل ؟؟! اسلامی در حال گپ و گفت از خواص دم‌نوش‌ها بودند که چقدر برای سلامت جسم ! مفید است و هر یک چه خاصیتی دارد و برای چه بیماری‌هایی خوب است که در همین حین مجری محترم که ایشان هم صد البته یک آقای جوان مؤدب و باوقار ! بودند وقتی دم‌نوش آموزشی‌شان تمام شد به خانم‌ها البته بدون هیچ قصد و غرضی فرمودند:

بفرمائید دور هم بنشینیم و یک دم نوش بزنیم!

شما را به خدا یک وقت فکر بد به سرتان نزند. خب، صحبت خواهر برادری هست و یکی از هزار جور آداب معاشرت موجود. آخر اگر همه نقشه‌ها برای سلبریتی‌های هنرمند و خدای نخواسته زبانم لال بعضا ورزش دوست! باشد که کاری از پیش نمی‌بریم. البته به ساحت شرافت‌مندانه آن دسته از خانم‌هایی که آزادانه! وسط آزادی پریدند جسارت نشود. آن‌ها کجا و این حرف‌ها!

حالا از یک عده‌ای که هدف‌مند! این برنامه‌ها را دنبال می کنند بگذریم ولی خدائیش چه اشکالی دارد که همه در رسانه عمومی و آزادی مملکت سهیم باشند؟ حالا تا آن جایی که ممکن هست بدون حجاب ولی خب، یک عده از با حجاب‌ها هم حق دارند دروغ می‌گویم بگو دروغ می‌گوئی! واقعا کدام عقل سلیم می‌پذیرد که مسئولان دوراندیش، یک مسابقه عمومی برای کشف نخبه‌های با حجاب! اجرا کنند و عده‌ای دیگر با آن مخالفت کنند؟ اصلا مقاومت در برابر این دست برنامه‌های آینده‌ساز چه دلیلی دارد؟ بنده خداها مشغول طرح و برنامه هستند بگذارید دور گردون چند صباحی هر چند طولانی و خانمان برانداز به کام این‌ها بچرخد. نباید که همه‌اش سردارها و سربازها کف میدان باشند.

اصلا ول کن بابا ما چه کاره این مملکتیم که فردا خدای نخواسته حبس چند ماهه برایمان ببرند!

اصلا می‌دانید؟ بقول معروف:

خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو

بابا جان مجری محترم شبکه مردمی

یک دم نوش از نوع سرگرم کننده‌اش هم برای ما بریز! شاید از دست ما یکی هم، راحت شدند ولی مجری جان نوشیدن ما مثل بقیه خانم‌های حجاب نما نیست گفته باشم آخر:  ما از همان موقع که از حبس آقازاده کوروش خان! بیرون آمدیم انگار یک آنتی ویروس قوی نسبت به انواع دم‌نوش‌ها به‌مان زدند که تا آخر خط توی این سلول‌های مبارک بدنمان، جا خوش کرده و بیرون برو هم نیست که نیست!
خود دانید فقط خدا کند پزشک خانواده‌مان دستور استفاده از این آنتی‌ها را صادر نکند و گرنه خدا می‌داند چه می‌شود! از ما گفتن بود و از شما …؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به قلم: جمیله مصدقی حقیقی

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

 

کلیدواژه ها: آنتی ویروس, طلبه نوشت
  یکشنبه 5 آذر 1396 10:17, توسط پشتیبانی کوثر بلاگ   , 536 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, توصیف

حوزه مکان مقدسی است، اگر با چشم دل بنگری ملایک را خواهی دید که بال زیر پای طالبان علم گسترده اند"«إنّ الملائکة لتضعُ أجنحَتَها لطالب العلم»"، در این مکان با گوش جسم قال باقر و قال صادق می شنوی و چشم جانت به حقیقت آفرینش باز خواهد شد، در حوزه می توانی پا بر روی اولین پله ی نردبانی بگذاری که تا عرش می رسد و مفتخر به همنشینی خوبان شوی و بقول سعدی “رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

اما به شرطه ها و شروطه ها!

درشرط اول یک اصل از درس منطق که سال سوم میخوانی را باید خوب بدانی: “اجتماع ضدین محال است” ، یعنی نمی توان هم طالب علم و معرفت بود هم آلوده به گناهان ریز و درشت، این دو با هم جمع نمی شوند که اگر شوند تباه خواهی شد!
در حوزه نه اکسیری هست نه معجزه ای رخ خواهد داد که هر کس در آن داخل شود آیت اله بهجت و بانو امین خارج شود! باید مجاهد باشی و جهاد اکبر کنی تا لابلای فقه و فلسفه و مصطلحات، از معنویات و تهذیب غافل نمانی که اگر تنها به انتظار معجزه مشغول درس باشی صادق شیرازی فارغ التحصیل خواهی شد! همانطور که امام خمینی(ره) می فرمایند: “تحصیل علم اگر همراه با تهذیب نباشد، حجاب است بالاخص علوم دینی.”
پرواضح است باید به طریق اولی متخلق به اخلاق باشی، نمی توان در زندگی این و آن سرک بکشی و برای مردم آیه “ولاتجسسوا” را شرح دهی یا با زبانت دل طلبه ی همکلاسی را بدرد آوری و آیه “ویل لکل همزه لمزه” را برای عوام تفسیر کنی!
نکند مدرک سطح 2 بدست به خودت آیی که“جز قلب تیره هیچ نشد و حاصل و هنوز/ باطل در این خیال که اکسیر می کنند”

شرط دوم آنست که مودب به آداب درس خواندن حوزوی باشی ، “پیش مطالعه، خواندن درس ارایه شده و مباحثه” این روش تحصیل علم طلاب از قدیم الایام است که امروز مغفول مانده و متروک! و متد آموزشی نوین در دانشگاه های خارج است!
از زمانی که بین طلاب درس خواندن درشب امتحان و حفظ و صرفا کسب نمره باب شد، بابِ نظریه پردازی و تولید علم و ملاصدرا و شهید صدرشدن ها بسته شد!
مخلص کلام خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج!
پ.ن شرط دوم: طلاب جدیدالورود اوصیکم به ادبیات عرب(صرف و نحو)

شرط سوم “حرکت” است، وقتی رِدای طلبگی بر دوش کشیدی سرباز امام زمان(عج) شده ای پس باید راه را برای سردارت هموار کنی و نکند با وجود طلاب با داعیه ی سربازی امام اینگونه باشد:”هر کجا سلطان بود دورش سپاه و لشگر است/ پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است؟؟؟
اگر زبان گویا و لینی داری مبلغ باشی اگر قلم شیوایی داری پرده های حجاب را با قلمت بدری یا زکات علمت را با نشرش بدهی باید جهانی و فرامرزی عمل کنی و در این راه به هر چه بدان نیاز داری (آموختن زبان و فعالیت در فضای مجازی و…) مجهز شوی.
خود را بی نیاز از شرط سوم ندان چرا که سلمان ها در حالی که کافر بودند حرکتشان آن ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالیکه با رسول بودند رکودِشان آن ها را به کفر پیوند زد!

پ.ن: هر که شد محرم دل در حرم یار بماند.


احسانه دهقانی

  سه شنبه 4 مهر 1396 23:45, توسط   , 260 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

صدای هلهله ی دشمن خبر از شهادت یکی از یاران می داد. پس از آخرین فریاد شادی دشمن، نو داماد تازه رسیده، نزد مولا آمد. او که هنوز اسلام را نشناخته، نمازی نخوانده بود تا چه رسد به تشیع و درک حقیقت ولایت، اما تمام وجودش را عشق فرا گرفته بود؛ عشقی که به حسین زهرا داشت؛ عشقی که او را از هجله دامادی به صحرای کربلا کشانده بود تا دفاعی کند از حریم حرم؛ تا شاید مرحمی باشد بر زخم های دل زینب.

او به جبهه می رفت و نگاه نگران مادر و همسرش در پی او…

چنان پر شد فضای سینه از دوست                                                  که ذکر خویش گم شد از ضمیرم

دل را که بفروشی خریدار دارد. مشتری را تو باید انتخاب کنی.

دل را نباید ارزان فروخت، که حرم خداست.

القلب حرم الله

چون دل خدایی شد سر و جان بی مقدار می شود.

سر باختن انتهای قصه صاحب دلان خدایی است.

چیزی نگذشت که سر وهب بر فراز نی در آسمان پرواز می کرد، تا چون دلش، سر نیز خدایی شود

چشمان تاریخ سر وهب نو داماد را دنبال می کرد که دید سر بریده ی رضا اسماعیلی بر فراز نی شده و چیزی نگذشت که دیده ها خون گریست در غم محسن حججی.

شهید سر جدایی که راه وهب را شناخت تا خون گلویش لبهای تشنه ی او را سیراب کند. تا سرش چون دل خدایی شود.

صاحب دلان سر می دهند.

آری همگی ندای هل من ناصر و هل من معین حسینی را لبیک گفتند تا نزد فاطمه فردای قیامت سربلند باشند.

ز. مظفری

http://harimeasemani.kowsarblog.ir/%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8-%D8%AF%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF-2

 

  دوشنبه 20 شهریور 1396 23:25, توسط   , 468 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, نقد

بگذارید مردم شاد باشند …

 شاید شما هم شنیده باشید که عده ای همیشه می گویند « رفتار هر کس به خودش مربوط است.چرا اجازه نمی دهید مردم آزاد و شاد باشند .»

وقتی ادعا می کنیم که رفتار هر کس به خودش مربوط است پس نیاید از بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی گله مند باشیم . نباید از تصادف با راننده مست و لایعقلی که با سرعت سرسام آور در خیابان ها جولان می دهد و  باعث از بین رفتن جان عزیزانمان می شود ناراحت شویم .

 
نباید از ضایع شدن حقمان در دادگاهی که متشاکی، قاضی را خریده شکایت کنیم .

نباید از دختران بزک کرده خیابانی که خود را به آسانی در خدمت مردان جامعه قرار می دهند شکایت کنیم .

نباید از کشته شدن فرزندانمان در جاده های ناامنی که راننده اش فقط و فقط خوابش می آمده شکوه کنیم .

نباید از اختلاس های کلان درکشور ناراحت شویم.

 نباید به هزاران نبایدهای عملی شده در جامعه معترض شویم . چون خود ما خواسته ایم که آزادی باشد و همه راحت باشند و کسی کاری به کار کسی نداشته باشد . و درنتیجه در هر اتفاق بدی که می افتند هیچ کسی مقصر نیست . قاضی ، مدیر،  مسئول، مرد ، زن ، دختران جوان ، راننده های مست ، معتادان ، اختلاسگران و… همه انسانند و آزاد! پس به حکم آزاد بودنشان می توانند هر کاری خواستند انجام دهند .

 آزادند چون آزادی بد معنا شده است ، آزادی بارها و بارها تعریف شد اما کمتر کسی گفت که آزادی ملزوماتی دارد و یا اگر هم گفته شد کمتر شنیده شد . کمتر گفته شده که آزادی بدون مسولیت پذیری ، جامعه ای بی برنامه و بدون رشد و تعالی به بار خواهد آورد اما اگر آزادی توام با مسولیت پذیری افراد جامعه باشد آن جامعه افرادی آزاده خواهد داشت که همواره مسیر رشد و توسعه را طی می کنند .

 از مهمترین دلایلی هم که باعث شد آزادی بد معنا شود تغییر رویکرد جوامع از خدامحوری به انسان محوری بود . وقتی جامعه رویکرد خدامحور داشته باشد تمامی افراد برای تک تک کارها و رفتارهای خود عاقبتی را پیش بینی خواهند کرد و کمتر خود را در معرض خطرات و آلودگی های اجتماعی قرار می دهند . 

 اما متاسفانه جوامع امروزی با رویکردی اومانیسمی افراد را راحت طلب و تن پرور بارآورده که چشم انداز درستی برای زندگی ترسیم نمی کنند و سود حاصل از کارها را برای حال خود می خواهند . به آینده کمتر توجه دارند و با همنوعان خود بیگانه شده و فقط و فقط به فکر خودشان هستند .

 و اینگونه است که با وجود پیشرفت های فراوان در زمینه های مختلف ، بشر امروز کمتر روی آرامش را می بیند ، چرا که آزادی را منهای خدا می داند ، شادی را با خدا محال می پندارد، لذات زندگی را در گناهان می بیند.

 و شاید عده ای فریاد آزادی سر داده اند که خدا را از زندگیها حذف کنند ، آخر مگر انسان خدامحور آزاد است ؟؟؟

 

 عبدی متین

http://blog69.kowsarblog.ir/بیایید-آزادی-را-معنا-کنیم

1 ... 8 9 10 ...11 ... 13 ...15 ...16 17 18 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین