« زنگارآنتی ویروس »

حلوای عروسی

حلوای عروسی

  یکشنبه 25 فروردین 1398 11:35, توسط سایه   , 298 کلمات  
موضوعات: بدون موضوع

 

داستان هر انسانی روایتگر گره‌های فرش رنگارنگ زندگی اوست.
فرشی که نرم‌نرم بافته می‌شود. روایت مادری که گره‌های رنگین و تماشایی زند‌گی‌اش را برایمان بازگو می‌کند.
صغری از ۹سالگی نابینا می‌شود. رنج‌های زیادی می‌کشد، تااینکه با مش‌باقرکه خیلی بزرگتر از خودش بود، ازدواج می‌کند.اولین فرزندش محمد‌رضا در سال۱۳۳۹به دنیا آمد و او هم مادر شد.
از شیرین زبانی‌ها، ادب، صبر و آرامش کودکی محمدرضا و از دلسوزی و غمخوار بودنش می‌گوید. محمد رضا تا سال۵۷ در ارتش حضور داشت و بعد از آن به خاطر موافقت با انقلابی‌ها دیگر برنگشت.

با اینکه بیکار بود، همیچوقت در خانه نمی‌ماند و به فعالیت‌های انقلابی می‌پرداخت.
بعد از پیروزی انقلاب تا فرمان امام راشنید وارد سپاه شد.
“حضور در کردستان و وقایعی که در پاوه رخ داد و همراهی محمدرضا با اصغر وصالی و شهادت خیلی از افراد گروه دستمال سرخ‌ها ومقاومت پسرش را آدمی دیگر کرده بود.”
با اصرار مادر نامزد می‌کند و مادر خیلی خوشحال بود که بعد کلی انتظار دختر دلخواه را برای پسرش پیدا کرده.
هنوز طعم شیرین نامزدی را نچشیده بود که جنگ بین ایران و عراق شروع شد.
با جبهه، شهادت و مجروحیت هرروزه‌ی یک‌یک از دوستانش دلش
نمی‌آمد تا زهره را به عقد خود درآورد. عقیده داشت اوهم شهید خواهد شد ونباید او را به خود وابسته کند.
اوایل دی‌ماه بود که رفت. چند روز بعد نامه‌ای از رسید
که خواسته بود تا مقدمات عروسی را آماده کنند.
روز موعود مادر حال عجیبی داشت. محمدرضا شهید شده بود و همه می‌دانستند اما از مادر پنهان می‌کردند.
محمد رضا در روز عروسی‌اش به آرزویش رسیده بود.

حلوای عروسی کتابی به قلم خانم فاطمه دانشور جلیل است، که روایت زندگی و شهادت شهید محمد رضا مرادی از زبان مادرش را مرور می‌کند.

به قلم: بهاره شیرخانی


برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

 

 

کلیدواژه ها: طلبه نوشت, معرفی کتاب


فرم در حال بارگذاری ...

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین