صفحات: << 1 ... 4 5 6 ...7 ...8 9 10 ...11 ...12 13 14 ... 48 >>
از دوران کودکیم در خاطر مانده که روزهای پایانی ماه مبارک رمضان، برادرم به شوخی می گفت: اللهم غشّنی (ابتدای دعای روز بیست و نهم) بعد دستانش را رو به آسمان میگرفت و با خنده دعا میکرد:” خدایا غش کردیم، بهمون رحم کن!”
آن زمان واقعا در ذهن کودکانه من، این معنا از*اللهم غشّنی*نقش بسته بود و معنای دیگری از آن نمیدانستم!
سالها از آن زمانهای شیرین گذشته، امّا دلم میخواهد به بهانه روزهای واپسین این ماه مهر و برکت، دوباره اللهم غشّنی را به همان تصور کودکانه معنا کنم.
به این بهانه که روزهای آخر کم از روزهای اوّل نیست و کم از شبهای قدر نیست. در این شبها و روزهای آخر بود که وجود نازنین پیامبر صلّی الله علیه و آله کمر همّت به عبادت را محکمتر از قبل میبستند.
به این بهانه که معصوم علیه السلام فرمود:” خداوند به اندازه تمام کسانی که در ماه رمضان از آتش نجات داده است، شب آخر ماه رمضان نجات میدهد.” (کافی، ج 4، ص28)
به این بهانه که روزهای آخر به گفته” محبوب حضرت حقّ رسول الله صلّی الله علیه و آله “روزهای اجابت است. ” اوله رحمة و وسطه مغفره و آخره اجابه” (من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص95)
به این همه بهانه می خواهم با همان تصور کودکی با او راز و نیاز کنم:
مهربانا! غش کردیم بس که در این ماه درهای لطف و استجابت را پی در پی به رویمان گشودی!
عزیزا! غش کردیم بس که در این ماه به کام ایمانمان، برکت چشاندی!
محبوبا! غش کردیم بس که در شبهای قدر، نگاه معرفت به چشمانمان ریختی!
سرورا! غش کردیم بس که دم دمه های افطار نازمان را با عشق خریدی!
معشوقا! غش کردیم بس که نیمه های سحر با محّبت بیدارمان کردی!
آری غش کردیم و ضعف کردیم و دلمان غنج رفت که میهمانت بودیم و دلمان می خواهد هنوز برایت غش کنیم که نازمان را بخری!
ما هنوز همان میهمانان گرسنه شبهای اوّلیم و همچنان غش کرده ایم!
یا حلیما لا یعجل ! با عجله به پایان مبر این ضیافت را، ما هنوز اوّل راهیم!
شاید بارها از خود پرسیده باشیم چرا انقلاب اسلامی به مسئله فلسطین و قدس اهمیت می دهد و اصلا چرا ما باید روزی بنام روز قدس داشته باشیم؟!
قبل از هر قضاوتی، باید اقرار کرد که سرزمین بیت المقدس قبله اول مسلمین و محل معراج نبی مکرم اسلام و همچنین محل ظهور و تبلیغ ادیان پیامبرانی چون حضرت داوود و حضرت یحیی و همچنین حضرت موسی و عیسی بوده و علاوه بر آن این مرکز مقدس، یادگار تبلیغات و تلاشها و مدفن بسیاری از پیامبران خداست.
البته اهمیت و ارزش این سرزمین به آنچه گفتیم، ختم نمی شود، بلکه موقعیت جغرافیایی و منطقه ای این مکان مقدس که به صورت معبری حیاتبخش، خصوصا از لحاظ همجواری با لبنان و داشتن زمینهای سرسبز و پربار و زمستانهایی پر بارش، که همه اینها منافعی است که باعث شد یهودیان متنفذ از هفتاد سال قبل به این سرزمین، طمع مالی و چشمداشت اقتصادی داشته باشند.
بدین منظور، سرمایه داران یهودی وابسته به استکبار و عمدتا امریکای ستمکار، زمینهای ملت محروم فلسطین را با عوام فریبی و تبلیغهای دروغین از مالکان اروپایی و امریکایی خریدند و پس از آن شروع به آزار و اذیت مظلومان فلسطینی با نهایت قساوت قلب و بی رحمی نمودند و کم کم با اخراج کارگران و قتل و نسل کشی، آنان را آواره بیابانها کردند و در عوض یهودیان را به این سرزمین فراخوانده و وعده مدینه فاضله را به آنان دادند.
یکی دیگر از توطئه های خائنانه و عوام فریبانه صهیونیست های نژاد پرست، ممانعت از ورود عربها و ترس از نفوذ و گسترش اسلام در این منطقه بود.
لذا:
اول اراضی کشاورزی فلسطین را تصرف کردند و بعد از آن به دلیل خصلت شوم طمع ورزی یهودیان، کم کم تمام فلسطین و سپس اردن و نوار غزه را بزور تصاحب کرده و شروع به دیوار کشی و ایجاد شهرکهای یهودی نشین و توسعه آنان نمودند.
گفتیم که یهودیان در طمع ورزی، مشهورند و این امر و خصلت را قرآن بارها و بارها در قرآن کریم ذکر کرده، بگونه ای که چهل و یک بار نام بنی اسرائیل را بیان کرده و هر بار با عنوان خصلتی غیرانسانی اعم از حسادت نسبت به ظهور خاتم النبیین در جزیرة العرب و غریزه نژاد پرستی که چرا پیامبر موعود در سرزمین آنها ظهور نکرده و یا ایرادها و قتل پیامبران خود از جمله حضرت یحیی علیه السلام را به عنوان کارنامه یهود بیان می کند.
یهودیان، با توجه به حس نژاد پرستی و حسادت و لجاجت معروفشان و بالاتر از همه مال اندوزی ولو غاصبانه و به قیمت کشتار و نابودی یک ملت، شعار از نیل تا فرات را به حمایت از امریکای جنایتکار، سر داده اند، اما زهی خیال باطل!!
با پیروزی و شکوفایی و رشد و بالندگی انقلاب اسلامی، انتفاضه ای که از روز اول در فلسطین بر علیه غاصبان اسرائیلی و یهودی، صورت گرفته بود (انتفاضه به معنای مبارزه در سرزمینی که غصب شده ) به یک حرکت جهادی و هدفدار اسلامی تبدیل شد و بیت المقدس را بیش از پیش برای رژیم اشغالگر قدس ( بیت المقدس ) نا امن کرد و آرزوی غصب نیل تا فرات را برای آنان به کابوسی وحشتناک تبدیل کرده است.
لذا فرمایش امام مبنی بر تعیین جمعه آخر ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس، ریشه ای کاملا قرآنی و اسلامی دارد و این وحدت جهانی در مبارزه بر علیه صهیونیست های غاصب، می تواند سد محکمی در مقابل اتحاد کور و نافرجام دشمنان اسلام و قرآن باشد و این است:
رمز شعار ماندگار:
مرگ بر امریکا و
مرگ بر اسراییل
اگر:
امروز به مردم مظلوم فلسطین کمک می کنیم، علاوه بر اینکه تکلیف اسلامی خود را در یاری از مظلوم انجام داده ایم، آرزوی رژیم اشغالگر قدس را مبنی بر غصب نیل تا فراتی که مرز کشور ماست به یأس و شکست و ذلت تبدیل خواهیم کرد.
به قلم: جمیله مصدقی حقیقی
یک وقتی از یک جایی قصهی عشق آدمها شروع میشود.قصهی زمانی که دلم بار وبندیلش را بست تا راه عشق را طی کند را خوب به خاطر دارم.
همه چیز از یک قاب عکس شروع شد. قاب عکس مربع کنار طاقچه، او درآن عکس دو زانو نشسته بود و آبی چشمانش خیره بود به لنز دوربین عکاسی، معلوم بود خسته است، اما لبخندش عمیق بود. یکی از دستههای عینکش میان انگشتان دستش تاب میخورد و خودکار آبی رنگی در دست دیگرش. دور و برش یک عالمه کتاب بود، کتابهای قطور فقهی و منطقی. انگار توی حجره کوچکشان یک کتابخانه بزرگ داشتند. بعدها از آن همه کتاب و دفتر، فقط یک دفتر شعر باقی ماند، ننجون همه را بخشید به طلبههای نیازمند. تنها یک عمامهی مشکی و چند تا قاب عکس از او، شد یادگاری ما.
کار هر روز ننجون قبل از کمردردش و زمین گیر شدنش این بود که بیاید و قاب عکسها را به بهانه تمیز کردن، یک دل سیر در آغوش بگیرد و با گریه قربان صدقهاش برود. وقتهایی که یواشکی میرفتم کنارش ، من را مینشاند روی زانوانش برای هزارمین بار ماجرای زندگی او را تعریف میکرد و من هم خیره به قاب میان دستان ننجون، برای هزارمین بار پا به پایش هم گریه میشدم. قصه عشق من به طلبگی از همین قاب عکسها شروع شد، قاب عکس عموی بیست سالهی تازه دامادم که روز خرید عروسیاش در سانحهی رانندگی، رفت پیش خدا و ننجون را یک عمر در حسرت دیدن دامادیاش گذاشت. ننجون همیشه از ادب و وقارش میگفت. میگفت دروس ابتدایی را زودتر از هم سن و سالانش تمام کرد و وارد دنیای طلبگی شد. دوستانش می گفتند اکثرا در حال درس خواندن بود و عبادت. یکیشان که خیلی با عمو صمیمیتر بود میگفت که عمو حال معنوی قشنگی داشت، هر جا میرفت حال خوبش، حال دیگران را هم خوب میکرد. پول تو جیبی هایش و شهریهایی که میگرفت، میشد کمک حال فقرا و گاهی خرید کتاب برای خودش. هیچ وقت عمویم را ندیدم اما قاب عکسش شده بود تمام دنیایم.
من هم میخواستم مانند او طلبه شوم. طلبگی رویای شب و روزم بود و موجب شد بلافاصله بعد از گرفتن مدرک دیپلمم، برای ورودی سال 95 ثبت نام کنم حوزه…
خوب به خاطر دارم که بعد از شنیدن قبولیام از خوش حالی مثل بچهها کل اتاق را دویدم. هنوز هم صدایِ فریاد از سر خوش حالیم را به یاد دارم.
آن روز، قاب عکس عمو را در آغوشم گرفتم و اشک ریختم و خندیدم. نشسته بودم گوشهی اتاق، همان جایی که همیشه با ننجون مینشستم، عمامه مشکیاش را بو کشیدم و قاب عکسش را در آغوشم فشردم و شروع کردم به درد و دل کردن با او که ازپشت شیشه قاب عکسش به من و به شادیام لبخند میزد.
نمیدانم کی! ولی لابه لای درد و دلهایم، پلکهایم سنگین شد و به خواب شیرین رفتم….
حالا چند سالی از آن روزها میگذرد و من طلبهی سال سوم حوزهی علمیهی فاطمه الزهرا (س) هستم. سه سال است که هر روز صبحم، با سلام به مادر شروع میشود. سه سال است که نمک گیر دروس اخلاقیام، نمک گیر سیره اهل بیت(ع). سه سال است که بهترین روزهای عمرم را تجربه میکنم و این حال خوبم را مدیون عمویم هستم. از شما چه پنهان من هم عکسی از خودم لابه لای کتابهای حوزوی دارم، مثل عمو. به امید این که شاید قاب عکس من هم روزی بتواند سرنوشت ساز شود.
به قلم: سیده زهرا المشیری
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
اصلا به غیر از مسجد جایگاهی دگر برای خیر مقدم گفتن به شما می شود تصور کرد؟!
اصلا به غیر مسجد، جایگاهی برای بدرقه تان مگر می شود تصور کرد؟! حیات و مماتتان گره خورده با بیت الله بوده…
هیهات که پشت پا زدند به ظاهر آیه ی اولی الامر… سوزاندند تفسیر باطن آن را؛ چراکه یا أیها الذین آمنوا نبودند!
اصلا نزاعشان بر سر وصیت رسول الله بود؛ بر سر اطاعت نکردنِ خواست خدا، خواست رسول؛ چراکه جواب إن کنتم تؤمنون، یک لای نفی جنس بود! جنس ایمان و اسلامشان نفی شد با ردِ ولایتِ أولی الامر!
إنّما را از آیات ولایت حذف کردند! شأن نزول یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة را خیالات شیعه در انتساب به امیرمؤمنان دانستند و نقلِ موجودِ صحابه و تابعین در منابع اهل سنت را در زیر آستین تزویرشان پنهان کردند!
و اما بعد مولا که دلِ زمین برای طنین وحیانی کلام « و اما بعد» شما سخت تنگ است!
حرمت نان و نمک سفره ات را نگاه نداشتند! عدالتی را که وصله ی لباست و سفره ی خالی ات فریاد می زد شنیدند و نخواستند بشنوند! «لئن کفرتم إن عذابی لشدید »را از میان وعده های صدق الهی برگزیدند و نعمت ولایت را پس زدند! حاکمانی بعد از عـلی بر آنها حکم راند مزین به لباس بی تقوائی! مأنوس با سفره های رنگین! آشنا با بدعت گذاری در دین! کارشان تعطیلیِ احکام نبوی، برچیدن عدالت علوی و حبس خاندان طه و یاسین!
گوارای وجودشان هر چه بی عدالتی!
به قلم: نویسنده وبلاگ انارستان
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
وقتی سپاه ناامیدی و خشم به سویم حملهور میشوند، فکر میکنم به وجود اطرافیان خیرخواه، که مثل هالهای ایمن دور و برم را احاطه کردهاند. اما زمانی که نوبت به عمل و حفاظت میرسد، انگار خودشان کیلومترها فاصله دارند و من تنها میمانم.
آنجاست که میبینم اشتباه کردهام. هیچ کس نمیتواند به اندازه معبودم دست لطفش را به سویم دراز کند. زمانی که سیل غمها به سویم هجوم میآورند و اشکهای سردِ دنیوی گونههایم را شلاق میزنند، فقط معبودم است که میگوید: ” وضو بگیر، بنشین مقابلم و تمام دردهایت را به من بگو.” آنگاه است که بی نیاز میشوم از هرچیزی غیر از توست.
چه حس خوبی است، وقتی که با تضرع از معبودت راه درست و رستگاری را طلب میکنی و او تنها کسی است که بدون منت بهترینها را مقابلت میگذارد. خداوندا مرا لحظهای به خودم وامگذار.
در دعای 21 صحیفه سجادیه فراز 5 این چنین آمده است:
اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَى شَیْءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ، وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَةِ سِوَاکَ، فَإِنِّی عَبْدُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ، نَاصِیَتِی بِیَدِکَ.
خدایا! اگر روی کریمت را از من بگردانی، یا مرا از احسان بزرگت محروم کنی، یا روزیت را از من دریغ ورزی، یا رشتۀ پیوندت را از من بگسلی، راهی برای دست یابی، به هیچ یک از آرزوهایم جز تو نیابم، و بر آنچه پیش توست، جز به یاری تو دست رسی پیدا نکنم؛ چرا که من بندۀ تو، و در قبضۀ ارادۀ توام. اختیارم به دست توست.
به قلم: سیده مهتا میراحمدی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.