« ساحل آرامش! | سالار مهربانی ها! » |
قصد نداشتم حرفي از غيبت دو هفته اي خود بزنم. اما گاهي نمي شود و نبايد ساكت بود. گاهي آرزو مي كنم دنيا تابلو تبليغاتي بزرگي داشت، در محلي كه مي شد در يك روز در دسترس تمام مخاطبانش باشد و همه از سراسر جهان پيام آن را مشاهده كنند. نا ممكن نيست. وقتي اسلام جهاني شد اذان يك تابلو همگاني است وپيامش«فقط خداست». فعلا به همين وبلاگ براي يك پيام جهاني بسنده مي كنم. عجب روزهاي بود. اوايل امتحان سختي مي نمود. اما حالا مي شود فهميد قبولي در اين امتحان ساده بود فقط كمي صبر مي خواست. از اشك وغصه و درگيري شش ماهه به ويژه اين دو هفته آخر ما ت و مبهوت بودم . تصور ازدواجش آن هم دردوران دانشجويي برايم مشكل بود. مرور مشكلات آغاز زندگي مشترك و مسئوليت هايش مرا وادار مي كرد تا براي پدر و مادرش كه اصرار بر ازدواجش داشتند، روضه بخوانم. نه اينكه ازدواج اشتباه بود، اما وقت ازدواج نازنين نبود، هنوز قدرت و آمادگي اين مسئوليت ها را نداشت. بايد خودش هم او را مي خواست. ناراحتي و استرسي كه به نازنين وارد مي شد صبررا نا ممكن مي كرد. اطرافيانم سرزنش مي كردند:« به تو چه ربطي دارد» و اين حرف مرا ديوانه مي كرد. چطور سر نوشت يك نسل از انسان ها به ما ربطي نداشت؟ ازدواج غلط، افراد زيادي را درگير مي كند از همه مهمتر نسل آينده. چرا بايد فرزنداني قرباني عقايد اشتباه و نگاه رمانتيك ما باشند؟ از ما گفتن است كافيست؟ تا مرز ضايع شدن جنگيدم، نازنين تسليم منطق و احترام به نظر پدرش شد. ازدواج اشتباهي به نظر نمي رسد اما زندگي دو نامزد تا پايان تحصيلات در دو استان متفاوت و وابستگي هاي عاطفي و … اول مشكلات است براي دو جوان بيست و بيست وچند ساله. اما اصل روضه اينجا است.« چون تو ازدواج نكرده اي اگر بگويي مي گويند مي خواست نشود چون تنگ نظر است؟ چون تو
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...