« چگونه بنویسیم؟(5) | قربونت برم یا فاطمه معصومه علیها سلام » |
از آذربایجان حرکت کردیم به سمت قم،
مجله حرم دستم بود،
خاطرات یک نفر زرتشتی را از الطاف امام رضا می خواندم.
زرتشتی گفته بود که هر سال از آمریکا به مشهد می آیم
برای انجام نذری که دارم ؛
می آیم و فرش چند میلیون تومانی را به حرم اهدا می کنم ،
باز گفته بود که از کودکی مورد لطف امام رضا بوده ام.
دلم هوایی شده بود و مدتها بود توفیق زیارت نسیبم نشده بود .
بغض راه گلویم را بسته بود.
در حالی اشکم سرازیر شده بود گفتم برای چه مرا به طلبد!
نه فرش چند میلیونی دارم که اهدا کنم
اگر مرا نه طلبد هم از او دست نمی کشم
پس بگذار مسیحی ، یهودی… را حاجت روا کند!
شیعه همیشه باید غصه بخورد!
همسرم گفت استغفار کن وسوسه شیطان را به خود راه نده .
ولی من تا قم همین طور اشک ریختم.
همینکه وارد منزل شدم
بچه ها گفتند مادر بزرگ گفته که پدر بزرگ یک سواری کرایه کرده است تا با هم به مشهد بروند،
و می گوید اگر دخترم بیاید به مشهد می آیم.
خلاصه کرامت امام مهربانی ها مارا هم طلبید تا دلمان نشکند .
بابی انت وامی یا ثامن الحجج
محمدی
فرم در حال بارگذاری ...