« پاکی غم! | ای پدر گل نرگس! » |
سلام
امروز هم با تمام اتفاقاتش تمام شد .وباید منتظر یک طلوع دیگر باشیم اما چیز هایی است که با هر غروب قلبم را فشار میدهد وآن را غمگین وناراحت میکند این است که نکند امروز کاری کرده باشم که امام زمانم در نماز شب هایش مجبور شود به خاطر گنا هان من از خدا وند طلب استغفار کند وبا خود بگوید
هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا میشکند ؟وچیز هایی هم آرامم میکند که هر چقدر هم در مشکلات باشم کسی هست که بگوید نگران نباش من هستم .
من یک متن ادبی نوشته ام تقدیم به امام زمانم :
امام زمانم !
خواستم بگویم غریبم ولی خجالت کشیدم با خود گفتم آیا تو از امام زمانت غریب تری ؟
غریب مدینه میدانم این روز ها گنا هان ما قلبت را آزرده است ای کاش پرده گناه از جلوی چشمانم کنار میرفت وچشمم به جمالت روشن میشد وکمی از دلتنگی هایت را کم میکردم ولی شرمنده ام که نه تنها تا به حال باری از روی دوش شما بر نداشته ام بلکه خود نیز باری بر روی دوش شما بو ده ام
آقا جان امید وارم دعای خودت در حق خودت مستجاب شود وزودتر ظهور کنی ومن با افتخار سرم را بالا بگیرم وبگویم
امااااااااااامممممممم آمد
کلید بهشت
http://nbjk.kowsarblog.ir/?p=303663&more=1&c=1&tb=1&pb=1#c171675
فرم در حال بارگذاری ...