« ای سرور و صاحب ما! | خاطره سکوت! » |
از قطرات بارش لحظه هایم گرفته
تا امواج اقیانوس خیالم را
از یاد تو پر می کنم
و کنار آتشفشان قلبم ، زیر بارش گدازه های درد
خانه ای به وسعت اندیشه ات می سازم
و با یاد تو زندگی می کنم
کوه ورم کرده دلم را، به شوق دیدنت مرهم می گذارم
وهر شب فانوس خیس چشمانم را برمیدارم
و در فضای کوچه های بارانی احساس دنبال تو می گردم
تا از کهکشان آرامش چشمانت ستاره ی صبری برای تسلای دلم بچینم
و باصبر توبسوزم
ای ماه روی من!
اگر چشمم به دیدار تو افتد
تنها سرمایه تنهایم را به بهای سلام بی بهایت می فروشم
و در هر دو جهان به این سود گزاف می بالم
ز. پیــربـالائی
فرم در حال بارگذاری ...