« با یاد تو زندگی می کنم...! | معلم ما همیشه می گفت... » |
خاطره ی سکوت تو نشسته روبروی من
اول آشنایی و لحظه ی گفتگوی من
اشاره می کنی بیا ! پر زترانه می شوم
ناز دگر برای چه ؟می شکنی سبوی من
حسرت مبتلا شدن ، لذت دیوانه شدن
زلف پریشان تو و صحنه جستجوی من
همدم تنهایی من !آینه طعنه دمی زند
صبر سرش نمی شود برده دل ابروی من
بی خطر و صاف شده جاده تنهایی دل
سری به خانه ام بزن ،سری به آرزوی من
“فنا “فدای چشم تو نگاه اگر نمی کنی
گوش به ناله ام بده گوش به های و هوی من
ز. پوررحمتی
http://haszartezahra.kowsarblog.ir/?p=187404&more=1&c=1&tb=1&pb=1
فرم در حال بارگذاری ...