« یکی مثل خود مامن حنیف هستم »

بی بارگاه!

بی بارگاه!

  سه شنبه 31 اردیبهشت 1398 15:43, توسط سایه   , 178 کلمات  
موضوعات: دلنوشته

مولای من! در نیمه ی رمضان دست به دامان دعای مجیر شوم یا خانه ی سراسر کَرَمت را دق الباب کنم! سبحانک یا الله! و چه مُجیری بالاتر از آلِ نبی، اولادِ علی!

پدرت مولود خانه ی خدا و برادرت نامیده شده به نام خونِ خدا و خودت مولودِ مبارک ماه خدا! این چه سرّیست که سراسر در خدا غرقید فرزندان رسول خدا!

ببین که شقایق ها نیز ماتِ چگونه پرپر شدن تـواند… چشمانشان کبود و خسته ی اشک بر مظلومِ در خانه و کاشانه است… نوایشان اینگونه به گوش می رسد که: « تا وفـا هست زندگی باید…»

ای حسن مجتبی! مولای من!

بزرگزاده باشی و بی بارگاه! للعجبا… اما نه، فقط فرزند ابوتراب می تواند اینچنین خاکی و بی آلایش باشد!

اما قسم به سُم اسبانِ سواری که همهمه ی آمدنش جهان را فرا گرفته، روزی فرا خواهد رسید که حق مغصوبِ امامتتان نیز گرفته خواهد شد تا چه رسد به بارگاه بهشتی بر بالای مضجع شریفتان… همهمه اش می آید… نزدیک است…

به قلم: سونیا سجادی

برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.

 

کلیدواژه ها: بی بارگاه!, طلبه نوشت


فرم در حال بارگذاری ...

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • avije danesh