صفحات: << 1 ... 24 25 26 ...27 ...28 29 30 ...31 ...32 33 34 ... 42 >>
خاطره ی سکوت تو نشسته روبروی من
اول آشنایی و لحظه ی گفتگوی من
اشاره می کنی بیا ! پر زترانه می شوم
ناز دگر برای چه ؟می شکنی سبوی من
حسرت مبتلا شدن ، لذت دیوانه شدن
زلف پریشان تو و صحنه جستجوی من
همدم تنهایی من !آینه طعنه دمی زند
صبر سرش نمی شود برده دل ابروی من
بی خطر و صاف شده جاده تنهایی دل
سری به خانه ام بزن ،سری به آرزوی من
“فنا “فدای چشم تو نگاه اگر نمی کنی
گوش به ناله ام بده گوش به های و هوی من
ز. پوررحمتی
http://haszartezahra.kowsarblog.ir/?p=187404&more=1&c=1&tb=1&pb=1
در دوره پیش دانشگاهی معلمی داشتیم که همیشه ۱۰ دقیقه آخر کلاس ما آزاد می داد و با ما صحبت میکرد ، به درددل بچه ها گوش می داد ، نظر آن هارا در مورد دین می پرسید ، با همه شوخی می کرد و خلاصه زمان خوبی را برای همه ما فراهم می کرد .
معلم ما همیشه به ما می گفت : سعی کنید از زندگیتون لذت ببرید و هیچ وقت زندگی خودتونو با دیگران مقایسه نکنید .
معلم ما از خاطرات خودش برای ما می گفت ودر پایان خاطره اش از ما می پرسید : «راستی بچه ها اگه شما جای من بودید چکار می کردید ؟ » بعد هرکس نظری می داد .
معلم ما خیلی زیرک بود ، هر وقت فردی نظر می داد ، نظر او را نقد می کرد و به این صورت با همه ما ارتباط عاطفی خوبی داشت .
معلم ما با این نظر گرفتن ها روحیهٔ همه ما را می دانست و با هر کسی طبق روحیه اش رفتار میکرد .
معلم ما همیشه به مامیگفت : شما فقط یک بار اجازه دارید در این دنیا زندگی کنید ، پس خوب زندگی کنید .
معلم ما به مامیگفت : شما تو سنین حساسی هستید که آینده شماها توی این سنین رقم می خوره ، پس سعی کنید ببینید با آینده خودتون چه کار میکنید.
معلم ما بچه های پر شر شور کلاسمان را بدون هیچ چشم داشتی مورد مهر و محبت قرار می داد و همیشه به ما میگفت : بچه های شیطون به محبت بیشتری نیاز دارن ، اینو میگم که اگه آینده بچتون شیطون شد بیشتر بهش محبت کنید .
معلم ما همیشه میخندید ، هر وقت بچه ها میپرسیدن : شما چکار میکنین که همیشه شادین ؟
میگفت : وقتی دلتو سپردی به خدا همیشه شادی .
میگفت : یادتون نره مومن شادیش در چهره و غمش توی دلشه .
معلم ما یک مومن بود
عبدی متین
http://blog69.kowsarblog.ir/?p=222471&more=1&c=1&tb=1&pb=1#comments
بر خلاف سال های گذشته این اولین بار بود که برای دیدار پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها به جای روز اول سال، روز پنجم تعطیلات به دیدار آن ها رفتیم. در سکوت و سردی خاک آرمیده بودند. یقین داشتم که منتظر هدیه ای از بازماندگان خود هستند. نشستم کنار خاک و مثل همیشه سکوت کردم. با اینکه عزیزان زیادی را به این خاک سپرده ایم و بوی فراق دارد، اما به واقع از آب و خاک آن آرامش عجیبی بر وجودم القا می شود. شاید آرامشی شبیه آشنایی و مقصد نهایی. یا شاید آرامشی شبیه گذرا بودن دنیا و باور بازیچه بودن مشکلات ریز و درشت.
سنت شکنی کرده بودیم و به جای جمعه های صبح و خلوتی، بعد از ظهر پنجشنبه رفته بودیم . تا چشم کار می کرد جمعیت بود. حتی مواظب نبودی با بقیه برخورد می کردی. بیشتر شبیه دید و بازدیدهای قوم و قبیله ای بود. پذیرایی ها شیرینی و قبرها تزیین شده با سبزه و گل و سفره های هفت سین متفاوت. از گلزار شهدا صدای قرآن و ذکر و سخنرانی به گوش می رسید. سالگرد شهدای فتح المبین است اما جمعیت سر خاک عزیزان خود نشسته و گلزار شهدا خلوت و بدون زائر.
کوچک و بزرگ لباس عید پوشیده بودند و لبخند به لب. آداب زیارت اهل قبور کمتر به چشم می خورد. ضمن سنت های نیک، دیدن گناه هم کار سختی نبود. از دیدنی هایی که نباید دیده می شد، دانستم مرگ برای همسایه است یک حقیقت انکار شده است. و اثر پذیری بیش از آنکه مربوط به محیط ها باشد، بسته به باورهاست.
شاهدم سرزمینی که از دیر باز در متون دینی کاربرد غفلت زدایی داشته است و شاهد های زنده در آن فراوان، اما جز غفلت انسان هایی که بر روی دو پا راه می رفتند، چیزی دیده نمی شد. پیر و جوان به فاصله چند ساعت تا چندین سال، در خاک آرمیده بودند و فریاد می زدند که آنها را ببینیم و از عاقبت کارغافل نباشیم و پیر و جوان بر خاک ایستاده بودند و صدایی نمی شنیدند.
صداقت
http://gohareomr.kowsarblog.ir/?p=212651&more=1&c=1&tb=1&pb=1
السلام علیک یا صاحب الزمان،
سلام بر بهترین ذخیره ی عالم، نوه ی رسول خدا،
نجات دهنده ی انسانیت در عصر اصالت ماده و منزلت یا فتن جسم،
در زمان فراموش شدن روح و مغفول ماندن جان آدمیت،
ای ذات و شیرازه ی عالم امکان کجایی؟
بیا که دلواپسی، رزق لحظه لحظه های زندگیمان شده است.
بیا که بارها، خزان ها، بوران ها، سردی ها و گرمی های عالم را دگر تاب تحمل نیست.
اگر هم باشد دیگر توانی برای مقابله با سونامی های فرهنگی، تجاوزات عقیدتی
به یغما رفتن فکر و اندیشه ی بشریت و قرار دادن جهل و خرافه به جای علم و بصیرت ، باقی نمانده؛
آن تنفسی که اکسیژن را به پیکرهای نیمه جانمان می رساند فقط امیر به حضور و ظهور توست.
پس بیا ای ردای برهنگان، تسلا بخش و انرژی زای گرسنگان و خستگان و ای جان پناه بی پناهان .
پروردگارا من و دوستانم را از بهترین اطاعت کنندگان درگاهش و قوی ترین فرمانبردارانش قرار ده،
در حالی که دوست یاوران و دوستان او و دشمن دشمنان و کارشکنان خواسته های او باشیم.
ان شا ءالله
ه. انجمنی
http://narjes-s3.kowsarblog.ir/?p=217881&more=1&c=1&tb=1&pb=1
زندگی اینجاست، هوا بهاری است. آهنگساز در حال نواختن موسیقی تمامی آغازهاست،
گوش کن! این صدا را، صدای امید است.
گوش کن صدای زندگی است، صدای باران،
به اطرافت نگاه کن. دستهایت را باز کن، زیباترین و حیات بخشترین نعمت پروردگارت را هدیه بگیر
و از هر سو گویی طیبعت به تو سلام می کند،
براستی چه کسی می تواند تُرا این قدر زیبا دوست بدارد.
اینک من از دیدن درخت پر از شکوفه لذت می برم
بعد از این باد به هسفر شدن با شکوفه ها و درخت از این جدا شدن برای بخششی تازه،
چه قدر زیباست این راز نهفته، ایزد داناتر!
سپاس
ط. مردانیان طلبه پایه اول
<< 1 ... 24 25 26 ...27 ...28 29 30 ...31 ...32 33 34 ... 42 >>