« خاطره سکوت! | دیدار مردگان از زندگان...! » |
در دوره پیش دانشگاهی معلمی داشتیم که همیشه ۱۰ دقیقه آخر کلاس ما آزاد می داد و با ما صحبت میکرد ، به درددل بچه ها گوش می داد ، نظر آن هارا در مورد دین می پرسید ، با همه شوخی می کرد و خلاصه زمان خوبی را برای همه ما فراهم می کرد .
معلم ما همیشه به ما می گفت : سعی کنید از زندگیتون لذت ببرید و هیچ وقت زندگی خودتونو با دیگران مقایسه نکنید .
معلم ما از خاطرات خودش برای ما می گفت ودر پایان خاطره اش از ما می پرسید : «راستی بچه ها اگه شما جای من بودید چکار می کردید ؟ » بعد هرکس نظری می داد .
معلم ما خیلی زیرک بود ، هر وقت فردی نظر می داد ، نظر او را نقد می کرد و به این صورت با همه ما ارتباط عاطفی خوبی داشت .
معلم ما با این نظر گرفتن ها روحیهٔ همه ما را می دانست و با هر کسی طبق روحیه اش رفتار میکرد .
معلم ما همیشه به مامیگفت : شما فقط یک بار اجازه دارید در این دنیا زندگی کنید ، پس خوب زندگی کنید .
معلم ما به مامیگفت : شما تو سنین حساسی هستید که آینده شماها توی این سنین رقم می خوره ، پس سعی کنید ببینید با آینده خودتون چه کار میکنید.
معلم ما بچه های پر شر شور کلاسمان را بدون هیچ چشم داشتی مورد مهر و محبت قرار می داد و همیشه به ما میگفت : بچه های شیطون به محبت بیشتری نیاز دارن ، اینو میگم که اگه آینده بچتون شیطون شد بیشتر بهش محبت کنید .
معلم ما همیشه میخندید ، هر وقت بچه ها میپرسیدن : شما چکار میکنین که همیشه شادین ؟
میگفت : وقتی دلتو سپردی به خدا همیشه شادی .
میگفت : یادتون نره مومن شادیش در چهره و غمش توی دلشه .
معلم ما یک مومن بود
عبدی متین
http://blog69.kowsarblog.ir/?p=222471&more=1&c=1&tb=1&pb=1#comments
فرم در حال بارگذاری ...