صفحات: << 1 ... 31 32 33 34 35 36 ...37 ...38 39 40 41 42 >>
ازنظرمردم شهرما،طلبه (چه سال اول حوزه باشد وچه ترم آخرحوزه را گذارانده باشد)؛یعنی رساله ی علمیه ی 14مرجع..به عبارت دیگریعنی طلبه باید به تمام سوالات شرعی مردم باتسلط کامل وبدون کمک گرفتن ازمنبعی، پاسخ دهد..همسایه های دور ونزدیکمان هم یکی یکی می شنیدندکه مرضیه خانم طلبه شده است وکم کم مراجعه کنندگان زیاد می شدند..خانه ی ما شده بود مرکزپاسخگویی به سوالات دینی ومن هم که سال های اولم بود وبا یکی دوکتاب احکامی که خوانده بودم فکرمی کردم به مقام اجتهاد رسیدم ،یک جورایی می خواستم نشان دهم که بله من هم با مراجع تقلید هیچ فرقی ندارم وبا جرأت حکم صادر می کردم:خب حکمش چیزمیشه….حکمش چیزه دیگه…حکمش اینه که روزه صحیحه واصلا باطل نشده…و قلبم تند تند می زد که نکند حکمی که دادم اشتباه باشد…هنوزخداحافظی نکرده سریع با استادم تماس می گرفتم وحکم مسئله را ازایشان می پرسیدم وبهترین روز زندگی من زمانی بود که متوجه می شدم حکمی که دادم درست بوده .. پیش نیامده بود که جوابی را اشتباه داده باشم .. وهمین سوالات مردم بود که مرا وادار می کرد بیشتر مطالعه کنم تا جایی که رشته ی تخصصی من شد؛ فقه واصول..
مرضیه عبادی
http://khomeyniyedovom.kowsarblog.ir/?p=169153&more=1&c=1&tb=1&pb=1
به نام حق
احساس پايه اولي و پيام حوزه علميه
من سالهاست كه در نقاشي هاي دوران كودكيم خانه اي با پنجره هاي هلالي مي كشيدم و شيشه هاي آن را سبز ، رنگ مي زدم . سالهاست كه در كنار سجاده كودكي ام از پدر و مادرم التماس دعا دارم . سالهاست كه در دل خود تلاطمي داشتم كه احساس مي كنم اكنون دارد به ساحل آرامش مي رسد . كشتي طوفان زده قلبم همواره به دنبال جزيره اي آرام مي گشت و اكنون به آن نزديك شده است . آري جزيره اي كه توانستم با استجابت نماز شبهاي مادرم به آنجا برسم ، اينجاست . اكنون كه براي اولين بار در اين مكان مقدس با وضو وارد مي شوم احساس عجيبي دارم ، احساسي كه تا كنون در هيچ جايي نداشتم ، اينجا مكاني است براي رسيدن به آرامش روحي ، براي تقويت باورها و ايمانم . من در بدو ورودم صبح هنگام اولين قدمم را به سوي حوزه علميه برداشتم .
هنگام ورود به حوزه به مولايم صاحب الزمان(عج) سلامي گرم نمودم و از ايشان خواستم تا قدمهاي مرا در اين راه استوار بدارد ، تا بتوانم به اندازه قطره اي از يك دريا ، از چشمه زلال معرفت آداب و احكام اسلامي بهره مند شوم و كوير جانم راسيراب نمايم . از او خواستم تا به من عنايتي كند و به من تواني دهد تا بتوانم به عنوان يك سرباز وظيفه شناس در پادگان علم و معرفت خدمت كنم .وظيفه ام در گام اول : كامل كردن حجابم است چون الگوي من زهراست . در گام دوم: رعايت نظم و انضباط و قوانين حوزه و احترام به اساتيد محترم است . در گام سوم : خوب درس خواندن ، خوب شنيدن و خوب حرف زدن و خوب فهميدن نه خوب حفظ كردن . در گام چهارم : همكاري با همه معاونين و ايجاد يك محيط صميمي با رعايت ضوابط.
من مي خواهم يك طلبه نمونه در همه زمينه ها باشم ، مي خواهم هميشه با در نظر گرفتن انصاف و عدالت حرف بزنم و نظر دهم. مي خواهم از زمان بهترين بهره را ببرم و با همه دوستانم بسيجي وار رفتار كنم و همراه باشم .
شايد در نگاه اول زمان 5 ساله حوزه طولاني به نظر برسد و من با فكر جبران در سالهاي بعد به خواب غفلت فرو روم و در انجام وظيفه ام كوتاهي كنم اما اين نكته را بايد خوب بدانم كه عمر آدمي گذر ابرهاست و زمان به سرعت سپري مي شود پس بايد با خودم عهد كنم كه اين مكان ، مكاني براي گذراندن وقت و تفريح نيست بلكه مكاني براي تلاش و تكاپو است.
اگرر من امروز نمي توانم به مردم يمن و سوريه و فلسطين ياري رسانم مي توانم با خوب درس خواندنم در اين مكتن به وظيفه اصلي خود عمل كنم و مدافع رهبري و ولايت باشم و با اين كار به نوعي به مبارزه با جنگ نرم دشمن هم رفته ام . در پايان از مولايم استمداد مي طلبم تا كمكم كند تا به وظيفه خطيرخودم در حوزه علميه خوب عمل كنم و باعث سرارازي خودم و خانواده ام و كاركنان و اساتيد محترم حوزه شوم و به عنوان يك مبلغه دين در ترويج دين محمدي استوار گام بردارم .
رقيه حاتمي
طلبه فارغ التحصيل مدرسه علميه امام خميني(ره) رباط كريم
http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=164281&more=1&c=1&tb=1&pb=1
قصد نداشتم حرفي از غيبت دو هفته اي خود بزنم. اما گاهي نمي شود و نبايد ساكت بود. گاهي آرزو مي كنم دنيا تابلو تبليغاتي بزرگي داشت، در محلي كه مي شد در يك روز در دسترس تمام مخاطبانش باشد و همه از سراسر جهان پيام آن را مشاهده كنند. نا ممكن نيست. وقتي اسلام جهاني شد اذان يك تابلو همگاني است وپيامش«فقط خداست». فعلا به همين وبلاگ براي يك پيام جهاني بسنده مي كنم. عجب روزهاي بود. اوايل امتحان سختي مي نمود. اما حالا مي شود فهميد قبولي در اين امتحان ساده بود فقط كمي صبر مي خواست. از اشك وغصه و درگيري شش ماهه به ويژه اين دو هفته آخر ما ت و مبهوت بودم . تصور ازدواجش آن هم دردوران دانشجويي برايم مشكل بود. مرور مشكلات آغاز زندگي مشترك و مسئوليت هايش مرا وادار مي كرد تا براي پدر و مادرش كه اصرار بر ازدواجش داشتند، روضه بخوانم. نه اينكه ازدواج اشتباه بود، اما وقت ازدواج نازنين نبود، هنوز قدرت و آمادگي اين مسئوليت ها را نداشت. بايد خودش هم او را مي خواست. ناراحتي و استرسي كه به نازنين وارد مي شد صبررا نا ممكن مي كرد. اطرافيانم سرزنش مي كردند:« به تو چه ربطي دارد» و اين حرف مرا ديوانه مي كرد. چطور سر نوشت يك نسل از انسان ها به ما ربطي نداشت؟ ازدواج غلط، افراد زيادي را درگير مي كند از همه مهمتر نسل آينده. چرا بايد فرزنداني قرباني عقايد اشتباه و نگاه رمانتيك ما باشند؟ از ما گفتن است كافيست؟ تا مرز ضايع شدن جنگيدم، نازنين تسليم منطق و احترام به نظر پدرش شد. ازدواج اشتباهي به نظر نمي رسد اما زندگي دو نامزد تا پايان تحصيلات در دو استان متفاوت و وابستگي هاي عاطفي و … اول مشكلات است براي دو جوان بيست و بيست وچند ساله. اما اصل روضه اينجا است.« چون تو ازدواج نكرده اي اگر بگويي مي گويند مي خواست نشود چون تنگ نظر است؟ چون تو
صفحات: 1· 2
سلام ای آقای خوبی ها
سلام ای سرور و سالار مهربانی ها
ای خوب ما
غریب افتاده ایم در این جهان و دوریم از آن وطنی که تو برایمان تدارک دیده ای آقایم ؛
نمی گویم دست بر سرم کشیده ؛ سری که جز گناه در آن نگذشته است و لیاقت دستانت
را ندارد ، تنها نیم نگاهی نما که نیم نگاه تو کوه مهربانی و سخاوتی ست که ما را به
قله هایی خواهد رساند که در فهم نیز نخواهد گنجید . ای آنکه زبان از وصف تو
عاجز و فکر از فهمت ناتوان ، تو بخواه از آن یگانه بی همتا که تنها و تنها در این
دوران تنهایی آراممان کند و قوتی به قلب و توانایی به جسم ما دهد تا در راه وصال تو
هرشب و روز پر تلاش و پرکار زمینه ی ظهورت را فراهم آوریم.
مریم عربیان/ مدرسه علمیه فاطمیه دامغان
http://fatemiyeh-damghan.kowsarblog.ir/?p=160838&more=1&c=1&tb=1&pb=1
امروز خانم حسن پور معاون فرهنگی مرکز مدیریت برایمان حدیثی
زیبا را باز گو کرد که خیلی برایم شیرین بود ایشان فرمودند:
راوی هم عصر امام رضا علیه اسلام حسن بن جهم بود روزی خدمت
مولا رسید از ایشان خواسته ای داشت ،گفت:آقا مرا از دعای خودت
محروم مکن، امام فرمودند: آیا تو فکر می کنی تو را از دعای خیرم
محروم می کنم؟کمی فکر کردم با خودم گفتم او برای شیعیان دعا
می کند و من هم از شیعیان او هستم لذا به امام عرضه داشتم:نه!
شما مرا فراموش نمی کنید، امام باز هم سوالی پرسید:از کجا فهمیدی
من تو را فراموش نمی کنم؟
حسن بن جهم می گوید:من از شیعیان شما هستم و شما برای شیعیانتان
دعا می کنید.
فرمود: آیا راه دیگری هم به نظرت می رسد که متوجه شوی که من
تو را دعامی کنم؟ گفتم: نه، راه دیگری به نظرم نمی رسد.
امام فرمودند:هر گاه خواستی ببینی جایگاه شما نزد ماچگونه است
ببین جایگاه ما نزد شما چگونه است؟
امروز اگر خواستیم بدانیم مهدی فاطمه ارواحنا فداه چقدر بیادمان بود
بنگریم ما چقدر برای فرجش دعا کردیم؟چقدر فکرش بودیم و برای غم
نبودنش چقدر اشک ریختیم؟ به قول دوست عزیزی که می گفت:
“چقدر هوای نبودنت سرد است مولا ،سرد”
م. ی
http://yadegari.kowsarblog.ir/?p=160951&more=1&c=1&tb=1&pb=1