موضوع: "خاطرات"

صفحات: 1 3 5 ...6 7

  جمعه 8 بهمن 1395 19:00, توسط   , 450 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

سوار ماشین شدم  که بروم سرکار ، یک نفر عقب نشسته بود و من هم برای این که راحت باشم جلو نشستم ، توی راه دوتا خانم هم سوار شدند ، بعد از  چند دقیقه ای که گذشت یکی از خانم ها کرایه اش را داد و گفت : آقا همین جا پیاده میشم .

 راننده پول را از خانم گرفت و نگاهی به پول انداخت و گفت : من پول خرد ندارم خانم .

 خانم جوان هم کیفش را نکاه کرد و گفت : آقا من هم پول خرد ندارم .

 راننده دیگر چیزی نگفت و نگه داشت ، خانم جوان  از ماشین پیاده شد و سر خم کرد تا شاید راننده بقیه پولش را بدهد، اما با کمال تعجب ماشین به راه افتاد و خانم جوان با چشم حرکت ماشین را دنبال کرد .

 من داشتم از آینه بقل به او نکاه می کردم ، چهر ه اش نشان می داد که ناراحت شده است .

 ناراحتی یک رهگذری که دیگر شاید او را نبینم  خیلی ناراحتم کرد . با خودم فکر کردم چرا این آقا بقیه پولش را نداد ، در حالی که می توانست یکی از هزار تومانی ها را پس دهد و بعد بگوید پول خرد ندارم . اما شاید فکر کرده که او زیاد ضرر نمی کند ولی خودش اکر قرار باشد به هر کسی که پولش خرد نیست ببخشد در روز کلی ضرر می کند

 ولی باز هم اینها جوابی برای چهره ناراحت و ناراضی یک مسافر نیست . 

نمیتوانستم خودم را قانع کنم که یک نفر به همین راحتی حق دیگری بخورد ولو کم باشد ، به خودم گفتم ؛ کاش این آقا متوجه بود که این کار مال حلالش را  مخلوط به حرام می کند و مال حرام یعنی …

 وای خدایا نه ! این راننده بیچاره هم زحمت کش است چرا متوجه نیست که برکت را خدا به مال انسان می دهد . مال کم باشد ولی با برکت هزار بار بهتر از مال زیاد بی برکت است .

 خلاصه از ماشین پیاده شدم و ناراحت راننده ای زحمت کش بودم که حواسش به مسافران کنار خیابان خیلی بیشتر از حلال و حرام مالش بود . برای دلداری به خودم گفتم آخر وقتی پول خرد نیست راننده چه کند با این همه هزینه های سرسام آور  ، اگر ماشینش خراب شود میدانی چقدر باید خرج کند .

 نه ! نمی شود اینها هم دلیل برای بی تفاوتی نسبت به لقمه ای که می خوریم نیست ، اما واقعا من چه کار می توانم کنم ؟ 

آن خانم جوان که رفت ، این راننده هم که رفته و بدنبال روزی گاز و ترمز را فشار می دهد تا زورش به گازهای بدون ترمز زندگی برسد . ولی یک راه هست و آن این است که خودم را آماده کنم برای وقت هایی که راننده ای به من گفت پول خرد ندارم ، با رضایت و بدون اخم گویم : اشکالی ندارد ……

عبدی متین

http://blog69.kowsarblog.ir/?p=324717&more=1&c=1&tb=1&pb=1

کلیدواژه ها: طلبه نوشت, مال حلال, گذشت
  جمعه 24 دی 1395 23:21, توسط   , 210 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

بهم زنگ زد و گفت: خانم من می خواهم امسال جهشی درس بخوانم، شما می دانید که باید چه کاری انجام بدهم؟ گفتم: نه فاطمه جان می پرسم بهت خبر می دهم. برایش زنگ زدم مدیر مدرسه سابق ام و پس از پیگیری، متوجه شدم فاطمه خانم فرصت برای جهشی درس خواندن ندارد؛ اگر بخواهد باید این تصمیم را برای سال بعد عملی کند. کلاس چهارم بود و می خواست پنجم را هم جهشی بخواند. می دانستم اتفاقی افتاده که این تصمیم را گرفته اما نمی دانستم چه اتفاقی؛ یعنی پدر و مادرش ازش خواسته اند؟ بعید می دانم.

هفته بعد وقتی همه بچه ها رفتند گفتم: فاطمه چرا می خواستی جهشی درس بخوانی؟گفت: می خواهم جهاد علمی کنم، به خاطر امام خامنه ای…

هفته قبل تر یک فیلم از بیانات حضرت آقا برای فاطمه و دوستانش گذاشتم و نکته برداری اش کردیم. قسمتی از بیانات در مورد علم بود، این که آمریکا چون علم دارد به همه زور گوید و…

فاطمه با تحلیل خودش به این نتیجه رسیده بود که اگر بخواهد جهاد علمی کند باید جهشی درس بخواند و بسیار هم مصمم بود، بدون اینکه من اسمی از جهشی درس خواندن ببریم.

“آقا! عشق و محبت به تو***به قله ها می کشاند ما را”

روشنک دختر لر

http://dokhtarelor.kowsarblog.ir/?p=317902&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 7 آبان 1395 12:29, توسط   , 727 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات, علمی

برای مراسم عروسی دعوتم کرده بود، نرفتم، گله کرد چرا نیامدی اگر مرده بودم حتما برای عزا می آمدی؟

گفتم: عزیز دلم، بیام توی عروسیی که پر از گناهه چکار کنم؟

گفت: دوماهه محرم و صفر سیاه پوشیدم و گریه کردم، برای دسته عزاداری گوسفند قربانی کردم، خب برای ازدواجم شادی کردیم، کی گفته شادی گناهه؟!

در حالیکه چشمم به تابلوی زیبای « کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا »که بالای سرش خودنمایی میکرد نگاه می کردم،

گفتم :پس معنای کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا که بالای سرت به دیوار کوبیده ای چی می شه؟!

گفت: تو میگی که همیشه سیاه بپوشیم و گریه کنیم؟!

ادامه »

  جمعه 30 مهر 1395 15:20, توسط   , 177 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

برای دیدن پدر و مادرش که تازه از سفر حج برگشته بودند ، به خانه شان رفته بودیم. خیلی سرزنده و شاداب ، و البته ، با کلاس بود. همسرش هم همینطور! امیدورام منظورم را از با کلاس بودن گرفته باشید ؛ هزار الله اکبر، در و تخته جور بودند.به رسم ادب ، بعد از پذیرایی کنارم نشست از هر دری گفت تا رسید به اینجا که ، شما قصد ندارید به حج بروید؟! گفتم : دلمان میخواهد ولی پولش را نداریم. شما چطور؟؟ گفت: ” ما چرا ، ولی هادی میگوید الان زوداست بشویم حاج آقا ، حاج خانوم ؛ بگذار وقتی جا افتاده تر شدیم . تا جوانی، جوانی کن و خوش باش"!

تا جوانی ، جوانی کن؟! نمیدانم ریشۀ این طرز فکر کجاست اما انگار ما آدمها هیچوقت پاییز را ندیده ایم که چه به روز بهار آورده؛ بهار سرمستی که پراز شکوفه های زیبا و رنگارنگ بوده و با وزش اولین باد پاییزی،قصر آمال و آرزوهایش بر باد رفته.چه تضمینی هست جوانی که امروز زندگی خوش و خرمی دارد طلوع آفتاب فردا را ببیند؟! به امید فرداها ،فرصت امروز را از کف ندهیم.

م. ر

http://shabe-mahtab.kowsarblog.ir/?p=281039&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 19 شهریور 1395 00:37, توسط   , 172 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, خاطرات

جلوی تلویزیون خوابیده بود یکدفعه مادرش حرفی زد که عصبانی شد وبا پا محکم به شیشه میز تلویزیون کوبید.شیشه میز خورد شدانگار خودش بیشتر از ما ازشکستن شیشه تعجب کرده بود.

دختر آرامی بود .به ندرت عصبانی می شد. همه از حسن اخلاق و رفتارش تعریف می کردند, اما مدتی بود که رفتارش تغییر کرده بود.گاهی خیلی ناگهانی عصبانی می شد. اگر چیزی دم دستش بود پرت می کرد.

از رفتارهایش خیلی تعجب کرده و ناراحت بودم. مدتی در رفتارها و دوستانش دقیق شدم. مساله تازه ای اتفاق نیفتاده بود, فقط یک فیلم بود که علاقه عجیبی به دیدن آن داشت وهر وقت آنراتماشا می کرد من از جلوی تلویزیون بلند می شدم .اصولا علاقه ای به دیدن فیلم های بزن وبکش نداشتم.

حالا دیگر هر وقت زمان تماشای آن فیلم می شد, تلویزیون را خاموش می کردم یا شبکه راعوض می کردم. اوایل از من ناراحت می شد واعتراض می کرد. ولی کم کم عادت کرد و دیگر نه آن فیلم رادنبال کرد نه رفتارهای پرخاشگرانه اش را.

کوثر ولایت

http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/?p=264553&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1 3 5 ...6 7

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین