« برای او که باید و نیست! | او زینب - سلام الله علیها- است! » |
برای دیدن پدر و مادرش که تازه از سفر حج برگشته بودند ، به خانه شان رفته بودیم. خیلی سرزنده و شاداب ، و البته ، با کلاس بود. همسرش هم همینطور! امیدورام منظورم را از با کلاس بودن گرفته باشید ؛ هزار الله اکبر، در و تخته جور بودند.به رسم ادب ، بعد از پذیرایی کنارم نشست از هر دری گفت تا رسید به اینجا که ، شما قصد ندارید به حج بروید؟! گفتم : دلمان میخواهد ولی پولش را نداریم. شما چطور؟؟ گفت: ” ما چرا ، ولی هادی میگوید الان زوداست بشویم حاج آقا ، حاج خانوم ؛ بگذار وقتی جا افتاده تر شدیم . تا جوانی، جوانی کن و خوش باش"!
تا جوانی ، جوانی کن؟! نمیدانم ریشۀ این طرز فکر کجاست اما انگار ما آدمها هیچوقت پاییز را ندیده ایم که چه به روز بهار آورده؛ بهار سرمستی که پراز شکوفه های زیبا و رنگارنگ بوده و با وزش اولین باد پاییزی،قصر آمال و آرزوهایش بر باد رفته.چه تضمینی هست جوانی که امروز زندگی خوش و خرمی دارد طلوع آفتاب فردا را ببیند؟! به امید فرداها ،فرصت امروز را از کف ندهیم.
م. ر
http://shabe-mahtab.kowsarblog.ir/?p=281039&more=1&c=1&tb=1&pb=1
واقعا!!!
از خدا می خوام تا جوانم سفر حج رو روزیم کنه تا در ادامه زندگی برام یه شروع تازه باشه….
فرم در حال بارگذاری ...