صفحات: 1 ... 33 34 35 ...36 ... 38 ...40 ...41 42 43 ... 48

  شنبه 12 دی 1394 20:25, توسط   , 134 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

 بای ذنب قتلت !

بار دیگر دست جنایت وهابیت داغی دیگر بر دل همه آزادیخواهان و مسلمین گذاشت .

این رژیم خونخوار وضد بشری بعداز این همه جنایتی که در یمن انجام داده امروز با بی شرمی وترس

وبدبختی دست به جنایت دیگری زده که بتواند چند صباحی دیگر بیشتر به عمر ننگین خود ادامه دهد .

شیخ شهید شیخ نمر به دست شقی این رژیم خونریز به درجه ی شهادت رسید .

باشد که این خون  مطهر دودمان ننگین این رژیم ددمنش را در هم ‍‍ببیچد

وخون بی گناهان گریبان آل سعود را بگیرد.

تمامی طلاب واساتید ودانش آموختگان

شهادت شیخ نمر را به ساحت مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت عرض می نمایند

واز خداوند متعال صبر واجر برای خانواده محترم این شهید را خواستارند.

وبلاگ نرجس خاتون علیها سلام شاهین شهر

http://blog63.kowsarblog.ir/?p=186963&more=1&c=1&tb=1&pb=1#c122585

  جمعه 11 دی 1394 15:16, توسط   , 54 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

اگر خدمت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مشرف مي شدم عرضه مي داشتم

اي مولا!

حجاب هاي ظهور تو حجاب هاي قلب من است .

كاش قبل از ظهور در جهان در قلب من ظهور كني ،

كاش حجاب هاي قلبم را برداري تا در قلبم به تماشاي تو بنشينم .

س. نصير زاده

http://imam-robatkarim.kowsarblog.ir/?p=186048&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  دوشنبه 7 دی 1394 21:46, توسط پشتیبانی کوثر بلاگ   , 80 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, شعر

اين قافيه براي نشاندن آسمان تنگ است
آن دل ك دل نسپارد به آسمان سنگ است
پنج خورشيد در اين افق به امتداد خدا
يكي يكي طلوع كرد و اينك به لطف خدا
سپيد گلي دگر گلستان زهرا داد
شكفته گلي كه بوي حسين زهرا داد
سبوي سينه اش از حلم حسن مالامال
نديده عالم به غير “مرد” از اين آل
گلي ك مكتب شيعه ز فيضش آباد است
به وقت نيايش شبيه سجاد است
ميان بحث عدو از ذكاوتش بدر است
عجيب نيست شاگرد مكتب پدر است

م. انتظاری

http://blog101.kowsarblog.ir/?p=185889&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  دوشنبه 7 دی 1394 06:52, توسط پشتیبانی کوثر بلاگ   , 151 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, شعر

رفته بودم ، از دو دست عاطفه

حسرت آمد ، بر مزار من نشست

رحمت آمد ، واژه هایم را نوشت

غیرت آمد ، سنگ قبرم را شکست !

***

او رسید ، اما تنم جانی نداشت

سنگ قبرم ، از وجودش سبز شد

پیکرم ، از هجر او پژمرده بود

روح من ، از خوان جودش سبز شد

***

دفتر مشقم ، پر از نام تو بود

سرو سبزی ، در گلستان وجود

تندبادی پیکرم را ، دور کرد

از کنار شمع بستان وجود

***

خاطراتم ، رفته بر باد فنا

گرمی یادش ، خزان بگرفت و رفت

غرقه گشتم ، در حضور عشق او

یک نسیم آمد ، خیالش شست و رفت

***

مانده ام با قبر ویران خودم

رفته تا اوج فلک ، نجوای او

او طبیب عشق من بود ، ای دریغ !

چون مسیحا رفته تا معراج « هو »

***

باز روزی راه او ، کج می شود

او که ، او را پور مریم ، همدم است

بر سر قبر خرابم می رسد

او که تندیس وجودش ، زمزم است !

شاعر : « صبا ملکوتی »

http://mabaas40.kowsarblog.ir/?p=185312&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 4 دی 1394 20:34, توسط   , 410 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, علمی

بار اول بود بدون محرم و تنها مسافرت می کردم. آن هم به شهری که بیش از صد کیلومتر با شهر محل اسکانم فاصله داشت. شهری که هیچ آشنایی با کوچه و خیابان و مسیر و مردمانش نداشتم. از مقصد، تنها نام میدانی را می دانستم و یکی دو بار چشم بسته، عبور از مسیر آن با همراهم، نزدیک یک سال پیش. حتی از میزبانان محترم، فقط نامی می دانستم و اگر کنارم ایستاده بودند نمی شناختم هیچ، شماره تماسی هم نداشتم. به میزان بازگشت با آژانس ، که بیش از صد هزار تومان هزینه داشت، پول نقد همراه نداشتم و آدرس هیچ عابر بانکی را نمی دانستم. اگر از اتوبوس بازگشت جا می ماندم، هر چند اقوام دور و نزدیک زیادی در شهر داشتم، اما عملا هیچ جایی برای رفتن نداشتم. تکیه به گوشی همراه به اندازه یک اتفاق ساده مثل افتادن گوشی روی زمین بها داشت. خجالتی نیستم اما در رو ابط اجتماعی به ویژه با نامحرم قید و بندهای خاصی برای خود تعریف کردهام، که دشواری پرسیدن مسیر و تاکسی و … به اندازه کار در معدن بود. از شدت حرکات گهواره ای اتوبوس، حال عمومی بدنم کاملا به هم ریخته بود. شرایط حاکم بر منزل و مهمان و … خوابیدن یک ساعته را برایم رقم زده بود و صحیح تر اینکه تمام شب قبل بیدار بودم. استرس مقالات درسی تحویل داده نشده، امتحان شفاهی و … هم چاشنی استرس جلسه ای بود که از محتوای آن اطلاعات خاصی نداشتم. همه غریبی ها و استرس ها از ساعت یک ربع به 5 صبح شروع شد و قبل از 2 بعد از ظهر با رسیدن به منزل تمام شد. سفری مطلوب تر از آنچه فکر می کردم، با کمترین استرس و هیچ پیشامد ناگواری. حتی مسیر را بدون اشتباه، با اینکه میدان را نمی شناختم و چند دقیقه ای پیاده روی داشت، تا مقصد طی کردم. کمتر از 5 دقیقه تا حرکت اتوبوس هنوز در مقصد بودم، اما تاخیر حرکت اتوبوس برای عده ای آزاردهنده شد و برای من حلاوت، با این همه، از سفر دلگیر بودم. بازگشت به جمع آشنایان چیزی ازآشفتگی درونم کم نکرد. و درک این لحظات تنهایی و غریبی و بی یار بودن ، مرا تا رجوع به درونم و رسیدن به آشنای دیرینه پیش برد. دل که از همه امیدها ی ظاهری بریدم، همراهی را حس کردم که همه جا همراهم بود. زیباترین توشه این سفر، رسیدن به خلوت بود، لحظه ای که فقط تو باشی و او و دیگرهیچ کس. یعنی همان لمس تنها شدن با خدا.

صداقت/ 2 دی 1394

http://gohareomr.kowsarblog.ir/?p=185297&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1 ... 33 34 35 ...36 ... 38 ...40 ...41 42 43 ... 48

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • متین
  • ترنم