« از چشم یک مادر | بار امانت » |
روزهای پس از انقلاب، به یمن وجود امام خمینی (ره) ، مردم در امنیت به سر می بردند و حجاب در بین مردم، خصوصا زنان اهمیّت بسزایی داشت.چه کسی فکرش را میکرد پس از گذشت چهل سال، وضعیت حجاب زنان اینگونه اسف بار شود که حتی خود زنان از دیدن چنین پوششی ، عرق شرم بر پیشانی شان بنشیند.
واقعا مردان چه گناهی کرده اند که چشم به هر طرف می گردانند باید با عروسک بزک کرده ای روبرو شوند. حتی اگر سرشان را هم به زیر بیاندازند بازهم تصویر آن تا مدتها ذهن شان را درگیر میکند وچقدر باید با خود کلنجار بروند تا آن تصویر را از ذهن خود پاک کنند، شاید هم نتوانند بر نفس خود پیروز شوند و مرتکب مفاسدی شوند که آتش آن دامنگیر تمام کسانی می شود که به نوعی در آن نقش داشتند.
آری شیطان همیشه پله به پله انسان را به سوی گناه می کشاند. اگر روزی به زنان انقلابی می گفتند روزی خواهد رسید که عده زیادی با وضعی فجیع در خیابان ها راه می روند باورشان نمیشد؛ امّا شیطان می داند چگونه نقش خود را به نحو احسنت انجام دهد.
اول به شخص میگوید: با روپوش هم میتوانی حجاب خود را داشته باشی ، بعد از مدتی که شخص به آن وضعیت خو گرفت از دری دیگر وارد میشود که کمی آرایش کردن بد نیست و موجب میشود زیباتر جلوه کنی ، پس از مدتی دیگر می گوید چند تار مویت را بیرون بگذار، نترس کسی با چند تار مو جهنمی نمی شود.
پس از مدتی دیگر میگوید: نیاز به همدمی از جنس مخالفت داری تا حرفهای دلت را با او در میان بگذاری تا به آرامش دست یابی و…… و این چنین است قصه تکراری شیطان و ضعف اراده آدم ها.
به قلم: افسانه قادر احمد سرایی
برای دیدن مطلب در سایت طلبه نوشت اینجا کلیک کنید.
فرم در حال بارگذاری ...