موضوع: "دلنوشته"

صفحات: 1 ... 7 8 9 ...10 ... 12 ...14 ...15 16 17 ... 19

  جمعه 30 مهر 1395 15:15, توسط   , 191 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

او باغبان باغ آتش گرفته است، تمام هست او دراین سفر از دست رفته است،

جای نفس ز سینه اش شراره برمی آید، بر آسمان او یک ستاره نمانده است!!!!،

چشمهایش با اشک دانه دانه الفت گرفته است!!!!

ز یوسف خود یک پیرهن نشانه گرفته است!!!!

او جسم قرآن پاره پاره دیده است،

بر نوک نی هجده ستاره دیده است!!!!!،

او گلوی اصغر را پاره پاره دیده است،

بر گرد گاهواره طواف طفلان دیده است!!!!!!

چوشمع صبحگاهی زداغ یار سوخته است!!!!!!!!!!،

تنش چو فاطمه ز تازیانه ها رنجیده است!!!!!!، او یادگار سه امام پر پر است!!!!!!!

این دل هماره حال و هوای او دارد!!!!!!!!!!

او زینب است !!!!!!

هفتاد و دو تازیانه بر جگرش نقش بسته است!!!!!

یک کربلا غم زیر خاک برده است!!!!!!!!

فلک ساغرش را ز غم پر کرده است،!!!!!!!

از کلام چون تندرش کوفه لرزیده است!!!!!!

خطبه او را رأس الحسین شنیده است!!!!!!!

افتخارش این است که خطبه خوان خواهرش زینب است!!!!!!!

سوغات شهر شام او موی سفید و کبودی منظر است!!!!!!!

تنها انیس و مونس او پیراهنی زیوسف در خون شناور است!!!!!!!!

این دل هماره حال و هوای او دارد!!!!!!!!!!

او زینب ، أُم مصائب است !!!

رهروان عشق

http://kosarnahavand.kowsarblog.ir/?p=281755&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 23 مهر 1395 09:48, توسط   , 520 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

السلام علیک ای بقیت شکوه
شما مرا می شناسی به نام ، و من از شما هیچ نمی دانم و حال با کمال گستاخی آمده ام تا به شما تسلیت بگویم
اقا چگونه روی تسلیت دارم وقتی که نمی دانم سرباز توام یا که سربار شما .
آقا مرا ببخش که از وظایفم سر باز میزنم . آقا مارا ببخش که در تبلیغ انچه شما امر کرده اید کم گذاشته ایم .
یا صاحب الزمان من و دوستانم را ببخش که شیطان قلوب محبانت را به بازی گرفته است تا از فیض علیم و فضیلت های بی شمار دعا کردن برای امر ظهور غافل بمانیم .
مولای من مرا به خاطر گستاخی ام ببخش به خاطر تمام کارهای نکرده ای که برای فرهنگ این مرز و بوم جزء وظایفم بوده است و نکرده ام و حالا به خاطر جوانان جاهلمان باید شرمنده باشیم .

ما هر وقت اراده کرده ایم برای خود و بچه های خردسالمان شربت گوارا و خنک مهیا بود
ما که فرزندان و برادر و عزیزانمان را جلوی چشمانمان شهید نکرده
و جلوی چشم کودکان سر نبریده اند که خاک آلود و خونین از شدت ضرب و شتم و آوارگی در بیابانها فریاد وامصیبتاه وامحمدا واعلی سر دهیم
آقا شما خود زیارت ناحیه فرموده ای تلفح وجوههم حر الهاجرات

مولای من در مقاتل خوانده ام
اسیران کربلا و زنان که بر اثر سرمای شدید در خرابه های بدون سقف از سرما می لرزیدند
و همچنان در حال گریه و ضجه بودند
و ناله ها سر می دادند و برخی از آنها با این داغ سنگین و فراق بردن ها جان سپردند .
آخ چه بگویم که دلت تاب ندارد به خدا با خبرم
می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی
می دانم که هر بلایی که سرما می آید یه خاطر دوری دل از یاد شماست
ولی خوانده ام که امیرالمومنین به کمیل فرموده است (( هر روز نام خدا و لاحول و لا قوه الا بالله را بر زبان جاری ساز و بر خدا توکل کن و مارا یاد کن ما را به اسم نام ببر بر ما درود بفرست و به واسطه ما اهل بیت به خدا پناه ببر و بدین وسیله افات را از خود دور کنید .))

من و دوستانم به همین سخنان گهربار امید بسته ایم و همه اعمالمان را بهانه می کنیم تا یاد و دعا برای شما فراهم شود یا صاحب الزمان
به گمانم آخرین ناله های زینب کبری به سوی تو بود که با زبان حال می گفت ای زاده ی برادرم تا کی ؟
و با دستش پیراهن خون آلود برادر را به سینه ی داغ خود گذاشت
و شما شب عاشورا از شدت حزن و اندوه سر به سجده می گذارید و تا صبح امن یجیب سر میدهی
بیا که هر چیز را حد و اندازه ای است

می دانیم که ما مصیبت جانگداز شهیدان کربلا را به ویژه سید مظلومان حضرت اباعبدالله الحسین را درک نکرده ایم
و این ظهور شما را به تاخیر می اندازد

من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روز که اربابم شود بیمار می ترسم
همه گویند الهی که این جمعه بیاید شاید
من از آن روز که عاشورا شود تکرار می ترسم

 ح.  تبرائی

http://blog21.kowsarblog.ir/?p=279270&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 16 مهر 1395 09:02, توسط   , 111 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

رهگذر به سرعت باد می دوید؛ مدام به آسمان نگاه می کرد و زیر لب چیزهایی می گفت..

شکوفه سیب سرش را از لحاف برگها بیرون آورد

 قطرات باران را که روی گونه لطیفش جا خوش کرده بود آرام كنار زد،

به آسمان خیره شد و گفت: “فبأي آﻹ ربكما تكذبان”

رهگذر همچنان می دوید و غرولند می کرد..

زمین با تمام وسعتش، هدایای آسمان را در بر می گرفت و آرام آرام چهره اش از اشک شوق خیس می شد.

چشمانش را باز کرد، به آسمان خیره شد و گفت:

“فبأي آﻹ ربكما تكذبان”

…و رهگذر همچنان می دوید ” بی اعتنا به تمام آنچه برایش مسخر شده بود…! “

پیروزه

http://blog69.kowsarblog.ir/?p=272855&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  جمعه 9 مهر 1395 17:21, توسط   , 292 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

بچه که بودیم تو بعضی کوچه خیابونها طاق نصرت می زدند و روی آن یک آیه قرآن ،یک دعا، یک یاعلی (ع) یا چیزی شبیه اینها حک می کردند تا نشانی برای سلامتی و افزایش روزی کسانی باشه که در طول روز از زیرش عبور می کنند.

چند سالی هست دیگه طاق نصرت جدید ندیدم و هر چی که هست همان یادگار قدیمی ترهاست، که انصافا اعتقادات قشنگ تری نسبت به ما داشتند.

حالا هر سال نزدیک عید غدیر به وجد میام از یاد یک طاق نصرت واقعی.طاق نصرت دستان بالا رفته پیامبر و حضرت مولا.(صلوات الله علیهم)

چقدر خوبه ما شیعیان سالی یک بار از زیر این سقف نورانی که یک ستونش از وحی و یک ستونش از اهل بیت گذر می کنیم ؛و من مطمئنم که سال هامون به یمن همین طاق نصرته که پر برکته و هر سال علی رقم انبوه تبلیغات علیه اسلام و شیعه ، باز می بینیم جوانان زیادی به جمع مشتاقان ولایت می شتابند.

اینکه رسانه ها ی داخلی و خارجی مدام صحنه های جنگ و خونریزی و فاجعه و اختلاس و بد سیاستی ها را نمایش می دهند دلیل بر عدم رواج اسلام نیست .

من به عینه دیده ام جوانان تازه مسلمان شده لندنی و کالیفرنیایی را .همانان که بعد از پذیرش غدیر و دادن دست بیعت به علی بن ابی طالب (ع)با پای پیاده ی تاول زده تا اربعین فرزندش حسین (ع) خود را کشانده اند و باز همچنان منتظر فریاد آخرین منجی از نسل غدیرند.

 ما شیعیان به خود می بالیم که غدیر از آن ماست و این یعنی برتری آنان که دست ولایت بر سرشان کشیده شده بر دیگرانی که این دست را پس زده اند.
الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی بن ابی طالب والائمه علیهم السلام.

م.  رمضانی 

http://blog69.kowsarblog.ir/?p=273638&more=1&c=1&tb=1&pb=1

 

  جمعه 2 مهر 1395 10:23, توسط   , 682 کلمات  
موضوعات: دست نوشته های طلاب, دلنوشته

«کافیست ،تصمیم گرفته باشی کار ِمهمی را انجام دهی!» ، این جمله را که میگوید ، موفقیت هایش را در زندگی در یک ثانیه دوره میکندومیگوید :«علی جان به پشتوانه تو بوده است»!

«کافیست ،سنگینی جسمی ،استخوان کمرت را قفل کند !» ؛ با این جمله یک یاعلی میگوید و کمر راست میکند و مقاومتر از همیشه میایستد.

«کافیست، زمین بخوری وبخواهی که سرپا شوی!» ؛ با این جمله دستان کوچکم را ، در دست میگیرد ومیگوید:« بگو یا علی و بلند شو».

«کافیست، سوالی در ذهنت چرخ بزند وهر چه بگردی کمتر جواب بیابی!» ؛ پس از مولا علی-علیه السلام-مدد بگیر، زیرا خودش فرموده است:« سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی».1
«کافیست ،سوزشِ آتشِ نزدیک شده به دستان عقیل ، تورا از دست درازی به بیت المال مسلمین باز دارد!» ؛ زیرا شیعه علی، باید با نان حلال بزرگ شود.

«کافیست ،راه گم کنی ودر پیِ یافتنِ راه بلدی، دوره بیافتی در کوچه وبازار !» ؛ این جمله اش ، مرا به یاد قصه های هرشبش می اندازد که میگفت :«راه صحیح، فقط راه علی ست».

«کافیست ،

ادامه »

1 ... 7 8 9 ...10 ... 12 ...14 ...15 16 17 ... 19

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و زهر آگین خواهد داشت. آیت الله حسن زاده آملی

کاربران آنلاین

  • دهقان